▒▓█ ضددجال_آنتی دجال █▓▒

اللهّم عجّل الولیک الفرج

قانون پياده رو و سواره

بنابر فرمايش امام موسى كاظم عليه السلام كه فرمود:

هنگامى كه حضرت صاحب اءمر (عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف و سلام اللّه عليه ) ظهور نمايد، قانونى را براى عبور و مرور از خيابان ها و پياده روها تعيين و به مرحله اجراء در مى آورد، كه به شرح ذيل مى باشد:

كلّيه سواره ها - موتورى ، ماشين ، دوچرخه ، الاغ و... بايد از خيابان حركت و عبور نمايند.

و كلّيه پياده ها بايد از پياده رو استفاده و رفت و آمد نمايند.

تبصره :

هر سواره اى كه از پياده رو استفاده و حركت نمايد، چنانچه برخوردى با عابر كند و آسيبى به او برساند، مقصّر و ضامن است و بايد خسارت او را پرداخت كند.

هر پياده و عابرى كه از خيابان استفاده و رفت و آمد نمايد، هرگونه آسيبى توسّط سواره اى به او برسد ضمانتى برايش نيست و خسارت بر عهده خودش مى باشد.(25)

 

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 2 / 9 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

مشورت با آينده نگر آگاه

مرحوم علاّمه مجلسى به نقل از مرحوم شيخ بهائى رضوان اللّه عليهما استخاره اى را نقل كرده است و آن را به امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف با اين كيفيّت نسبت داده است :

تسبيح را به دست گرفته و سه مرتبه گويد: ((اللّهمّ صلّ علىّ محمّد و آل محمّد)) و سپس مقدارى از دانه هاى تسبيح را در مُشت گرفته و پس از آن دانه ها را - دو عدد، دو عدد - رها نمايد، پس اگر يك دانه باقى ماند خوب است و آن كار مورد نظر خويش را اقدام نمايد، ولى چنانچه دو عدد باقى بماند، خوب نيست و نبايد اقدام كند.(16)

همچنين مرحوم صاحب جواهر استخاره اى را به حضرت حجّت عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف با اين كيفيّت نسبت داده است :

پس از آن كه تسبيح را در دست گرفتى ، بايد مراد خويش را نيّت كنى و سه مرتبه صلوات بر محمّد و آلش عليهم السلام بفرستى و سپس مقدارى از دانه هاى تسبيح را در مشت بگيرى .

بعد از آن ، دانه ها را - هشت تا، هشت تا - رها كرده ، در نهايت اگر يكى باقى بماند، متوسّط است و اقدام بر انجام آن كار بهتر مى باشد، ولى اگر دو عدد بماند، بهتر است كه آن كار ترك شود.

امّا اگر سه عدد باقى مانده باشد، انجام آن كار و ترك آن يكى است و فرقى ندارد.

و چنانچه چهار عدد باقى بماند، خيلى بد است و نبايد به آن كار اقدام نمايد.

اگر پنج عدد باقى بماند، خوب است ولى زحمت و سختى دارد.

اگر شش عدد باقى بماند، خيلى خوب است و بايد در آن كار تعجيل نمايد.

و اگر هفت عدد باقى بماند، مانند آن موردى است كه پنج عدد باقى مانده باشد.

ولى اگر هيچ باقى نماند، بسيار بسيار بد است و ضرر و زيان زيادى را در بردارد.(17)

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 2 / 9 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

مردى كهن سال با شكل جوانى

مرحوم شيخ صدوق ، طبرسى و برخى ديگر از بزرگان به نقل از ريّان بن صلت - كه يكى از ياران و خدمت گزاران امام علىّ بن موسى الرّضا عليهماالسلام است - حكايت نمايند:

روزى خدمت آن حضرت شرف حضور يافته و اظهار داشتم : ياابن رسول اللّه ! آيا شما صاحب الزّمان و ولىّ امر هستى ؟

فرمود: بلى ، من ولىّ امر هستم ؛ وليكن نه آن كسى كه دنيا را پر از عدل و داد مى كند، و چگونه اين كار از من ساخته باشد با اين وضعيّتى كه در آن هستم !؟

آن كسى كه منظور تو است ، او قائم آل محمّد (عجّ) مى باشد كه تمام ظلم ها و بى عدالتى ها را برطرف و عدالت را جايگزين مى نمايد.

او هنگامى كه ظهور و خروج مى نمايد، با اين كه كهن سال و عمرى طولانى از او گذشته است ، امّا شكل و قيافه اش همچون جوانى شاداب ، بسيار نيرومند و قوى است ، كه چنانچه بخواهد بزرگ ترين درخت را ريشه كن كند، با يك دست چنين نمايد.(39)

امام زمان عليه السلام اگر فريادى بلند كند، تمام صخره ها متزلزل و دگرگون شوند، عصاى حضرت موسى عليه السلام - با همان خصوصيّت و حالت - و نيز انگشتر حضرت سليمان عليه السلام همراه و در دست حضرت قائم آل محمّد عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف مى باشد.

سپس امام رضا عليه السلام افزود: او چهارمين فرزند من مى باشد كه خداوند متعال او را پنهان و مخفى نگه مى دارد، تا به موقع ظاهر گردد و دنيا را پر از عدل و داد نمايد.(40)

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 2 / 9 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

منقبت دوازدهمين ستاره هدايت

افسوس كه عمرى پى اغيار دويديم

از يار بمانديم و به مقصد نرسيديم

سرمايه ز كف رفت و تجارت ننموديم

جز حسرت و اندوه متاعى نخريديم

پس سعى نموديم كه ببينيم رخ دوست

جان ها به لب آمد، رخ دلدار نديديم

ما تشنه لب اندر لب دريا متحيّر

آبى به جز از خون دل خود نچشيديم

اى بسته به زنجير تو دل هاى محبّان

رحمى كه در اين باديه بس رنج كشيديم

چندان كه به ياد تو شب و روز نشستيم

از شام فراقت چو سحر گه ندميديم

اى حجّت حقّ پرده ز رخسار برافكن

كز هجر تو ما پيرهن صبر دريديم

ما چشم به راهيم به هر شام و سحرگاه

در راه تو از غير خيال تو رهيديم

اى دست خدا دست برآور كه ز دشمن

بس ظلم بديديم و بسى طعنه شنيديم

شمشير كَجَت ، راست كند قامت دين را

هم قامت ما را كه ز هجر تو خميديم (64)

اى صاحب ولايت و والاتر از همه

اى چشمه حيات و افاضات دائمه

اى ابتداى خلقت و سر حلقه وجود

اى انتهاى سلسله اولياء همه

از جلوه تو، خلقت عالم شروع شد

از عمر تو، به دور زمان ، حُسن خاتمه

شاها به افتخار قدوم شريف تو

شد سامرا به عالم ايجاد عاصمه

يابن الحسن بيا، كه شد از روز غيبتت

دنيا پر اضطراب و بشر در مخاصمه

از سينه هاست ، نعره صلح و صفا بلند

و ز كينه هاست ، فكر همه در مهاجمه

مشكل بود، كه جمله حقّ بشنود كسى

كز باطل است ، گوش بشر پر ز همهمه

قرآن ، كه ((لا يَمسُّه اِلاّ المُطهَّرُون ))

با رأى هر كسى ، شده تفسير و ترجمه

تا دولتِ جهانىِ خود را به پا كنى

دادت خدا شجاعت و نيروى لازمه

حكم تو عدل مطلق و فرمان داور است

حاجت نباشدت به شهود و محاكمه

ز آن سركشان ، كه مردم دنيا به وحشتند

قلب سليم و پاك تو را نيست واهمه

با اين قواى جهان گير ظالمان

تنها توئى اميد بشر، يا ابن فاطمه (ع )

اى پرچم شكوه تو بر آسمان بلند

يك ره ، نظر فكن به علمدار علقمه

بنگر به خاك و خون ، عَلَم سر نگون او

گوئى كه با درفش تو دارد مكالمه

امشب (حسان ) به ياد تو از غصّه فارغ است

هر دم كند دعاى ظهور تو، زمزمه (65)

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 2 / 9 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

مهمان نوازى و هدايت

همچنين مرحوم شيخ صدوق ، طوسى ، راوندى و برخى ديگر به نقل از شخصى به نام اءبومحمّد فرزند وجناء حكايت نمايند:

روزى در كنار كعبه الهى زير ناودان طلا در مقابل عظمت خداوند متعال سر به سجده نهاده و مشغول دعا و گريه و زارى بودم ، ناگهان متوجّه شدم شخصى مرا تكان داد و سپس اظهار داشت : اى حسن بن وجناء! بلند شو.

وقتى بلند شدم ، ديدم يك جاريه اى بسيار لاغر و ضعيف كه قريب چهل سال داشت ، نزد من ايستاده و گفت : همراه من بيا.

پس دنبال او به راه افتادم تا آن كه وارد خانه حضرت خديجه كبرى عليها السلام شديم و جاريه از پلّه هائى كه به طبقه بالا راه داشت بالا رفت ؛ و من متحيّر و سرگردان ايستادم .

ناگهان صدائى را شنيدم كه فرمود: اى حسن ! بالا بيا.

سپس من نيز از پلّه ها بالا رفتم و حضرت صاحب الزّمان صلوات اللّه عليه را ديدم كه داخل اتاق نشسته است ، موقعى كه وارد بر حضرت شدم سلام كردم ، مرا مخاطب قرار داد و فرمود:

اى حسن ! آيا فكر مى كنى از ديد من مخفى و پنهان هستى ؟

نه چنين نيست ، به خدا قسم ! من در تمام اعمال و مناسك حجّ همراه تو بوده ام .

بعد از آن تمام جاهائى را كه من رفته بودم و اعمالى را كه انجام داده بودم با تمام خصوصيّات و جزئيات بيان و معرّفى نمود و من بسيار حيرت زده شدم و از خود بى قرار گشتم و بى هوش روى زمين افتادم ؛ و پس از لحظه اى حالم بهتر شد و احساس كردم دستى به من خورد و مرا حركت مى دهد.

هنگامى كه برخاستم و نشستم فرمود:

زمانى كه به شهر مدينه وارد شدى ، قصد اقامت كن و محلّ سكونت خود را منزل حضرت ابو عبداللّه ، جعفر بن محمد الصّادق عليه السلام قرار بده ؛ و از جهت لوازم خوراكى و آشاميدنى ناراحت نباش ، همچنين فكر لباس نكن ، انشاءاللّه همه آن ها مرتّب خواهد بود.

بعد از آن دفترى را كه در آن دعاى فرج و نيز دعاى صلوات بر حضرت بود، تحويل من داد و فرمود: براى فرج و ظهور من اين دعا را بخوان و براى من درود و صلوات فرست .

سپس افزود: مواظب باش اين دفتر را در اختيار هركس قرار ندهى مگر آن كه از دوستان و علاقه مندان به ما اهل بيت رسالت باشد، خداوند متعال تو را موفّق گرداند.

عرضه داشتم : اى مولا و سرورم ! آيا بار ديگر موفّق به ديدار شما خواهم شد؟

فرمود: اگر خداوند متعال بخواهد.

حسن وجناء گويد: پس چون مناسك حجّ را انجام دادم ، طبق فرمايش ‍ حضرت عازم مدينه منوّره گشتم و پس از قصد اقامت ، در منزل امام صادق عليه السلام وارد شده و ساكن شدم .

و طبق وعده حضرت ولىّ عصر امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ، هر روز به طور مرتّب مقدارى غذا و نان و آب برايم آورده مى شد، همچنين لباس مورد نياز جهت هر فصلى برايم فراهم مى گرديد، بدون آن كه در اين مورد تلاشى داشته باشم .(60)

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 2 / 9 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ميلاد سعادت بخش

مورّخين و محدّثين بسيارى در كتاب هاى خود آورده اند:

حكيمه دختر امام محمّد جواد و عمّه امام حسن عسكرى عليهماالسلام حكايت كند:

روزى منزل حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام بودم ، چون خورشيد غروب كرد، از جاى برخاستم تا به منزل خودمان بروم .

امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: اى عمّه ! امشب را در منزل ما باش ، در اين شب نوزادى كريم و عزيز به دنيا مى آيد، نوزادى كه خداوند زمين را به وسيله او حيات مى بخشد، او حجّت خداوند متعال خواهد بود.

چون نگاهى به مادرش نرجس كردم ، آثار حمل در او نديدم ؛ وقتى موضوع را براى امام حسن عسكرى عليه السلام اظهار داشتم ، حضرت فرمود: نزديك طلوع فجر وعده الهى ، عملى خواهد شد و سپس افزود: داستان حمل و زايمان او همانند حضرت موسى عليه السلام مخفى و ناگهانى است .

آن روز را روزه بودم ، بعد از نماز مغرب و عشاء در منزل حضرت افطار كردم و در رختخواب دراز كشيدم ، نيمه شب براى نماز شب برخاستم ، نرجس ‍ نيز بلند شد و نماز شب خواند، حضرت مرا صدا كرد و فرمود: اى عمّه ! مشيّت الهى نزديك است .

بعد از آن مشغول قرائت قرآن گشتم ، ناگهان نرجس ناله اى كرد، سريع نزد او رفتم ، و ملاّفه اى روانداز روى آن مخدّره انداختم و پس از ساعتى كوتاه صدائى شنيدم ، همين كه ملاّفه را كنار زدم ، چشمم افتاد به نوزادى كه در حال سجده بود.

او را در بغل گرفتم ، بسيار تميز و خوشبو بود، در همين بين امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: اى عمّه ! فرزندم را بياور.

هنگامى كه نوزاد خود را در برگرفت ، اظهار داشت : اى عزيزم ! سخن بگو. نوزاد لب به سخن گشود و با زبان فصيح گفت : ((أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شريك له ، و أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه ))، سپس نام يازده امام را يكى پس ‍ از ديگرى بر زبان آورد و بر آن ها صلوات و تحيّت فرستاد.

چون صبح شد خدمت امام حسن عسگرى عليه السلام آمدم تا نوزاد را بار ديگر بنگرم ولى او را نيافتم ، گفتم : اى مولاى من ! نوزاد عزيز كجاست ؟

فرمود: همان طور كه حضرت موسى عليه السلام به وديعه رفت ، نوزاد ما هم به وديعه رفته است .

و چون روز هفتم شد و بر آن حضرت وارد شدم ، فرمود: اى عمّه ! نوزادم را بياور، وقتى به اتاق درونى رفتم ، نوزاد را مشاهده كردم و او را در بغل گرفته و بوسيدم .

همين كه او را نزد پدر بزرگوارش آوردم ، همانند روز اوّلى كه به دنيا آمده بود، شهادتين را گفت ، پس از آن امام عسكرى عليه السلام زبان مبارك خود را در دهان نوزاد عزيز قرار داد و نوزاد، زبان پدر را همانند شير و عسل مى مكيد.

پس از آن ، امام عليه السلام فرمود: عزيزم ! سخن بگو.

نوزاد مجدّدا، همانند قبل پس از شهادتين ، يكايك ائمّه عليهم السلام را نام بُرد و صلوات و سلام بر آن ها فرستاد.

سپس اين آيه شريفه قرآن را تلاوت نمود:

وَ نُريدُ أنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاْ رْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أئمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ وَ نُمَكِّنَ لَهْمُ فِى الاْ رْضِ وَ نُرِىَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ.(8)

و بعد از آن ، نام كتاب هائى را كه بر حضرت شيث ، ابراهيم ، ادريس ، نوح ، هود، صالح ، موسى و عيسى عليهم السلام نازل شده بود، بر زبان شيرين و مبارك خويش جارى نمود.(9)

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 2 / 9 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نابودى آثار ظالمان و قتل مخالفان بعد از بيان حجّت

يكى از اصحاب و شاگردان امام جعفر صادق عليه السلام ، به نام مفضّل ، از آن حضرت سؤال نمود:

هنگامى كه حضرت مهدى صلوات اللّه عليه ظهور نمايد با ساختمان كعبه چه خواهد كرد؟

حضرت در پاسخ فرمود: ساختمان كعبه را به همان حالت اوّليه اش كه حضرت آدم عليه السلام بنا كرد و حضرت ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام آن را تكميل و تعمير كردند، در خواهد آورد.

و تمام آثار و نشانه هاى سلاطين و ظالمين در مكّه ، مدينه و عراق را تخريب و نابود مى گرداند.

سپس در جواب اين سؤال كه امام زمان (عجّ) با اهالى مكّه چه برخوردى خواهد داشت ؟

فرمود: اءهالى مكّه را موعظه و ارشاد مى نمايد و چون اظهار تبعيّت و همدلى كنند، كارى به آن ها نخواهد داشت و هنگامى كه عازم مدينه گردد، شخصى را در مكّه جانشين خود قرار دهد.

وليكن وقتى حضرت از مكّه خارج شود، مردم شورش كنند و نماينده حضرت را به قتل برسانند و به ناچار حضرت به مكّه باز مى گردد و اءهالى نزد او آيند و با حالت گريه و زارى اظهار ندامت كنند و گويند: اى مهدى آل محمّد! (صلوات اللّه عليهم ) ما توبه كرديم ، ما را ببخش و مورد عفو قرار بده .

پس حضرت آن ها را مورد عفو قرار مى دهد و در مرحله دوّم اهالى مكّه را موعظه و نصيحت مى فرمايد و شخص ديگرى را به عنوان جانشين خود منصوب مى گرداند و به قصد مدينه حركت مى نمايد.

بار ديگر اءهالى مكّه شورش كنند و جانشين حضرت را به قتل رسانند، و حضرت با شنيدن اين خبر به مكّه باز گردد، و اءهالى مكّه نيز با حالت گريه و شيون حضور امام زمان عليه السلام آيند و گويند: اى مهدى آل محمّد! (صلوات اللّه عليهم ) ما بيچاره شديم و فريب خورديم ، اكنون پشيمان هستيم ، توبه ما را بپذير، شما اهل بيت رحمت و محبّت هستيد.

حضرت اين بار نيز آن ها را مورد عفو قرار مى دهد و در مرحله سوّم نيز آن ها را موعظه و ارشاد مى فرمايد و هشدار مى دهد كه چنانچه تكرار كنند، ديگر قابل بخشش نيستند؛ و سپس شخص ديگرى را به عنوان خليفه و جانشين خود قرار مى دهد و به سوى شهر مدينه حركت مى نمايد.

ولى متاءسّفانه باز هم اهالى مكّه شورش كنند و نماينده آن حضرت را به قتل رسانند.

هنگامى كه مجدّدا حضرت ، از قتل نماينده اش با خبر شود، تمام انصار و لشكر خود را دستور دهد تا به مكّه برگردند و تمام اهالى آن ديار را به هلاكت رسانند؛ چون تبه كاران عذرى براى نجات خود باقى نگذاشتند؛ و همه به هلاكت خواهند رسيد مگر آن افرادى را كه آثار سيماى ايمان و خلوص در چهره شان مشاهده گردد.

مفضّل در ادامه پرسش هاى خويش ، مطرح نمود: منزل و ماءواى حضرت مهدى موعود صلوات اللّه عليه ؛ و نيز محلّ تجمّع مؤمنين در كجا خواهد بود؟

امام صادق عليه السلام در پاسخ فرمود: محلّ حكومت و رياست امام زمان عليه السلام در شهر كوفه خواهد بود، و مسجد كوفه جايگاه قضاوت و حلّ و فصل امور قرار مى گيرد، و مسجد سهله ، محلّ جمع آورى بيت المال و تقسيم در بين نيازمندان مى باشد.(55)

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 2 / 9 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀


روزى حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم در جمع بعضى از شاگردان خود پيرامون شروع ظهور قائم آل محمّد عجّل اللّه فرجه الشّريف ، چنين اظهار نمود:

به خدا سوگند! او را مى بينم كه در حال ورود به مكّه معظّمه مى باشد، در حالتى كه پيراهن و عباى رسول اللّه صلى الله عليه و آله را بر تن ؛ و عمامه آن حضرت را بر سر و كفش هاى وصله دارش را در پاى خود كرده ؛ و نيز چوب دستى او را در دست گرفته و به عنوان يك چوپان به همراه چند گوسفند مى آيد تا داخل مكّه گردد... .

با اين كه صدها سال از عمر مباركش سپرى شده ، امّا با شكل و قيافه جوانى شاداب ظاهر مى گردد و هيچ اءثر پيرى در او ديده نمى شود؛ و به تنهائى وارد مسجدالحرام و به كعبه پناهنده مى گردد.

و چون شب فرا رسد و مردم به خواب بروند، جبرئيل به همراه ميكائيل و تعدادى از ديگر ملائكه نازل مى شوند و نزد حضرت ولىّ عصر، امام زمان صلوات اللّه عليه مى آيند.

در اين هنگام ، جبرئيل عليه السلام به صاحب الزّمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف گويد: اى سرور من ! گفتار تو مقبول و دستور تو نافذ خواهد بود.

پس از آن ، امام زمان عليه السلام دستى بر صورت خود مى كشد و اظهار مى دارد: حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه وعده اش فرا رسيده و ما را وارث زمين گردانيده است و جايگاه ما بهشت خواهد بود، خداوند بهترين پاداش را براى عمل كنندگان مخلص قرار داده است .

بعد از آن ، حضرت بين ركن و مقام مى ايستد و با فريادى رعدآسا ندا مى دهد: اى كسانى كه خدا شما را براى يارى من ذخيره داشته است ، به پاخيزيد و به سوى من بشتابيد و مرا يارى كنيد.

امام صادق عليه السلام در ادامه فرمايش خود افزود: صداى امام زمان به گوش همگان در شرق و غرب عالَم خواهد رسيد.

و چون اين صدا به گوش همه برسد، تمامى اصحاب و ياران آن حضرت كمتر از يك چشم بر هم زدن گرد او جمع خواهند شد، كه تعداد آن ها سيصد و سيزده نفر، به تعداد اصحاب حضرت رسول صلى الله عليه و آله در جنگ بدر خواهد بود.

سپس تمامى افراد با حضرت بيعت خواهند كرد؛ و اوّل كسى كه دست امام زمان را مى گيرد و بيعت مى كند، جبرئيل امين عليه السلام است و پس از آن ساير ملائكه كه بر زمين فرود آمده اند؛ و سپس جنّيانى كه در ركاب آن حضرت بايد باشند و بعد از آن ها مؤمنينى كه كنار آن حضرت اجتماع كرده اند، بيعت مى نمايند.(26)

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 2 / 9 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

طلوع خورشيد از مغرب
 

يکي از نشانه هايي که براي ظهور قائم آل محمد صلي الله عليه و اله شمرده مي شود، طلوع خورشيد از سمت مغرب است.

روايات مربوط به اين نشانه، بيشتر در منابع اهل سنت آمده و آن چه در کتاب هاي شيعه وجود دارد، همان مضمون را تکرار کرده است. بخش عمده اين احاديث، ذيل آيه 158 سوره ي انعام وارد شده و در آنها طلوع خورشيد، کنايه يا نشانه اي براي برپايي قيامت گرفته شده است. بخش ديگر روايت که مستقل از تفسير آن آيه ذکر مي شود نيز طلوع خورشيد از مغرب را نشانه قيامت مي داند. در اين ميان، تنها چند خبر وجود دارد که ظهور مهدي را با اين موضوع مرتبط مي کند که به بررسي آنها خواهيم پرداخت.

اما رواياتي که در ارتباط با آيه 158 سوره انعام يا در تفسير واردشده، فراوان است، از جمله:

(73) محمد بن مسلم از امام باقر و امام صادق عليهم السلام روايت کرده است که مقصود از «بعضء ايت ربک» (برخي نشانه هاي پروردگارت... ) طلوع خورشيد از سمت مغرب و خروج دابه و دود است و وقتي اين نشانه ها ظاهر شود، کسي که بر گناهان اصرار کرده و عمل شايسته اي نداشته، ايمانش سودي نخواهد داشت. (1)

(74) طبق نقل ابن مسکان، امام باقر عليه السلام درباره ي آيه «يوم يأتي بعض ءايت ربک» فرمود: وقتي خورشيد از مغرب بيايد، ايمان آوردن در آن روز فايده اي نخواهد داشت. (2)

(75) نزال بن سبره گويد: اميرالمؤمنين عليه السلام خطبه اي خواند و فرمود: پيش از آن که مرا از دست بدهيد از من پرسش کنيد. صعصعه بن صوحان بلند شد و پرسيد: اي اميرمؤمنان! دجال چه زماني خواهد آمد؟ علي عليه السلام فرمود... براي اين موضوع نشانه هايي است... وقتي مردم نماز نخوانند و امانت را ضايع کنند و دروغ بگويند... سپس دابه الارض سر بر مي آورد و اين پس از طلوع خورشيد از مغرب خواهد بود. آن هنگام توبه برداشته مي شود، يعني نه توبه اي پذيرفته مي شود و نه عملي بالا مي رود و «هر کس تا آن زمان ايمان نياورده، ايمان آوردنش سودي ندارد»... . (3)

(76) امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند محمد صلي الله عليه و اله را با پنج شمشير برانگيخت که سه تاي آن کشيده است و غلاف نخواهد شد تا جنگ تمام شود و جنگ تمام نمي شود تا آن که خورشيد از مغرب طلوع کند. آن گاه که خورشيد از مغرب در آيد، همه مردم ايمان آوردند و آن روز «هرکس تا آن زمان ايمان نياورده يا عمل شايسته اي نداشته، ايمانش سودي ندارد. »... (4)

(77) رسول خدا فرمود پيش از شش چيز به انجام عمل روي آوريد: 1- طلوع خورشيد از مغرب؛ 2- دابه؛ 3- دجال؛ 4- دود؛ 5- خويصه يعني مرگ؛ 6- امر عمومي. (5)

(78) ابوسعيد خدري از رسول خدا صلي الله عليه و اله نقل کرده است: مقصود از آيه «روزي که نشانه هاي پروردگارت آشکار شود، ايمان آوردن بي فايده است» طلوع خورشيد از سمت مغرب است. (6)

اين روايت و آثاري با همين مضمون، از ديگر صحابه نيز نقل شده و در منابع اهل سنت فراوان است. به طور کلي، از اين مجموعه چنين به دست مي آيد که طلوع خورشيد از مغرب، يا علامت واقعي بر پايي قيامت است يا کنايه از آن؛ به گونه اي که هرگاه سخن از طلوع خورشيد از مغرب به ميان مي آيد، برپايي قيامت فهميده مي شود. اين که در اين روايات تأکيد شده «وقتي خورشيد از مغرب در آيد ايمان آوردن سودي نخواهد داشت» بدان جهت است که اين، نشانه ي پايان دنياست و پس از آن، تکليفي وجود ندارد تا ايمان و عمل مؤثر باشد. شيخ طوسي گويد: «پس از مرگ امامان تکليف برداشته مي شود؛ چون نشانه هاي قيامت مانند طلوع خورشيد از مغرب و خروج دابه و... آشکار خواهد شد. » (7)

هم چنين در موارد ديگري زمان طلوع خورشيد از مغرب، آخرين فرصت براي توبه بندگان به درگاه خداوند تعيين شده است، چنان که در روايت 75 به آن اشاره شد و در روايات مستقل ديگري چنين آمده است:

(79) ابوهريره از رسول خدا نقل مي کند: هرکه پيش از طلوع خورشيد از مغرب توبه کند، توبه اش پذيرفته مي شود. (8)

ممکن است گفته شود عنوان طلوع خورشيد از مغرب، کنايه از ظهور امام عصر است؛ چنان که صعصعه از کلام علي عليه السلام اين گونه برداشت کرده است؛ (9) اما به فرض صحت اين نقل، بايد گفت در آن صورت ديگر اين موضوع، نشانه ي ظهور مهدي نخواهد بود؛ بلکه خود، عنوان و کنايه اي براي آن حضرت است و بنابراين، تحول در آفتاب، جزو نشانه هاي ظهور تلقي نخواهد شد. ليکن اين برداشت که از سوي فاطميان دامن زده شده،

از جهاتي محل اشکال است: 1- در روايات ديگري تصريح و حتي قرينه اي بر اين که منظور از خورشيد مغرب وجود مقدس امام دوازدهم باشد وجود ندارد. 2- در روايات متعددي که به برخي از آنها اشاره شد آمده است که با طلوع خورشيد از مغرب، توبه و عمل فايده ندارد، در حالي که ظهور امام عصر عليه السلام ابتداي زندگي واقعي است و معنا ندارد تکليف برداشته شود و توبه و عمل صالح پذيرفته نشود. 3- در روايات زيادي تصريح شده که طلوع خورشيد مغربي نشانه قيامت است. 4- در برخي احاديث، طلوع خورشيد از مغرب و ظهور مهدي قائم عليه السلام در کنار هم قرار گرفته اند که نشان مي دهد دو موضوع ارتباطي به يک ديگر ندارند بلکه هر دو، نشانه براي مطلب ديگري به شمار مي روند.

(80) ابوحمزه ثمالي گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: آيا آمدن سفياني حتمي است؟ فرمود: آري، ندا هم حتمي است، طلوع خورشيد از مغرب هم حتمي است... قيام مهدي آل محمد صلي الله عليه و اله هم حتمي است. (10)

(81) ابوطفيل عامر بن واثله از حذيفه بن اسيد (در روايت ديگر از ابوسريحه) نقل کرده است: گروهي در حال گفت وگو بوديم که رسول خدا بر ما وارد شد و فرمود: از چه سخن مي گوييد؟ گفتيم: درباره قيامت. فرمود: قيامت بر پا نمي شود، مگر ده نشانه را ببينيد: دود، دجال، دابه، طلوع خورشيد از مغرب، فرود آمدن عيسي عليه السلام، يأجوج و مأجوج، فرو رفتن زمين در مشرق، و در مغرب، و در جزيره العرب، آتشي که مردم را به محشر بکشاند. (11)

همين خبر به گونه اي ديگر در منابع شيعه آمده است:

(82) ابوطفيل از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل مي کند که رسول خدا فرمود: ده چيز پيش از قيامت حتمي است: سفياني، دجال، دود، قيام مهدي عليه السلام، طلوع خورشيد از مغرب، فرود آمدن عيسي عليه السلام فرو رفتن زمين در مشرق، (و در مغرب)، و در جزيره العرب، آتشي که مردم را به محشر بکشاند. (12)

گرچه تفاوت هاي جدي در مضمون روايات شيعه و سني (13) اعتماد به آنها را کم مي کند، اين نکته در همه روايات وجود دارد که طلوع خورشيد از مغرب نشانه اي براي قيامت است.

تا اين جا نتيجه چنين شد که مفاد احاديثي که در آنها به طلوع خورشيد مغربي اشاره شده، بيان نشانه هاي قيامت (اشراط الساعه) است و تصريحي به ظهور مهدي ندارد. اما به علت اين که اين موضوع، نشانه ظهور مهدي عليه السلام قلمداد شده، آميختگي علائم ظهور با نشانه هاي قيامت است و آن چه درباره ي نشانه هاي برپايي قيامت گفته شده، فراوان بر نشانه ظهور قائم عليه السلام حمل مي شود. اختلاف مضمون برخي روايات شيعه با اهل سنت در شمارش اين نشانه ها نيز دليل ديگر اين آميختگي است که نمونه آن در روايت 81 و 82 گذشت.

مطلب ديگري که گويا باعث شده طلوع خورشيد از مغرب را نشانه ظهور بدانند، آن است که شيخ مفيد در رديف ده ها علامتي که براي ظهور قائم عليه السلام بيان کرده طلوع خورشيد از سمت مغرب را نيز آورده است، اما بايد توجه داشت که وي اين مطلب را به عنوان روايت نياورده بلکه در رديف نشانه ها ذکر کرده و سرانجام هم مي گويد خداوند آگاه تر است. (14) روايتي هم که او و شاگردش شيخ طوسي در اين زمينه آورده اند، گذشته از آن که ابهام هايي دارد، (15)

 تنها از حتمي بودن برخي حوادث سخن مي گويد و حتمي بودن بدان معناست که قضاي الهي بر وقوع آنها تعلق گرفته و الزاما مربوط به ظهور قائم نيست؛ به خصوص که در اين روايت، طلوع خورشيد از مغرب و قيام مهدي در کنار هم ذکر شده اند و معنا ندارد که آن دو نشانه ي ظهور باشند.

علت اصلي مطلب را بايد از سوي اسماعيليان دانست که از روايات طلوع خورشيد از مغرب سوء استفاده کردند و آن را بر مهدي فاطمي تطبيق نمودند.

بهره برداري فاطميان (16)

عبيدالله مهدي که درباره انتساب او به اسماعيل فرزند امام صادق عليه السلام اختلاف نظر وجود دارد، پس از يک دوره استتار و دعوت براي فرقه ي اسماعيليه، از سلميه به مغرب رفت و پس از جنگ و گريز، در سال 297 دولت فاطميان را بنا نهاد. از آن جا که فرقه اسماعيليه با دوران استتار و ظهور همراه بود و از زمان وفات امام صادق عليه السلام يا فرزندش اسماعيل تا ظهور دولت فاطمي در مغرب پنهان بوده اند، اين احتمال هست که مقدماتي براي ظهور خود فراهم کرده و رواياتي جعل کرده باشند. در کتاب هاي ملاحم و فتن آمده است که رسول خدا صلي الله عليه و اله فرمود: در سال سيصد، خورشيد از سمت مغرب طلوع خواهد کرد. (17)

قاضي نعمان مغربي مورخ اسماعيلي مذهب (متوفاي 363ق) نيز اين حديث را گزارش و آن را پيش گويي رسول خدا درباره مهدي فاطمي دانسته و در توجيه آن تلاش کرده است. وي مي گويد: «اين، حديث مشهوري است و تاکنون خورشيد از مغرب طلوع نکرده و پس از اين هم نخواهد کرد، پس مقصود رسول خدا، قيام مهدي از مغرب است و مهدي همان خورشيدي است که فرموده سيصد سال پس از هجرت من طلوع خواهد کرد و چنين هم شد و مهدي عليه السلام در سال 297 ق آشکار گشت». (18)

 وي سپس مشکل سه سال اختلاف باقي مانده نسبت به حديث منسوب به پيامبر (در سال 300 ق) را توجيه کرده و اشعاري را که پيش از تشکيل دولت فاطمي سروده شده است، ذکر مي کند. در اين اشعار مي خوانيم: در سال 96 (مقصود 296ق است که به جهت نظم شعري خلاصه شده) پرچمي از غرب بلند مي شود و خورشيد الهي از سمت مغرب طلوع مي کند. در آن هنگام توبه ي توبه کننده فايده ندارد. او هم نام پيامبر و فرزند وصي پيامبر است که زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد. عيسي بن مريم عليه السلام دجال را مي کشد... . (19)

در شعر ديگري که از احمد بن رمضان بلزمي پيش از ظهور مهدي سروده، چنين پيش گويي شده است: گويا مي بينم که خورشيد از مغرب بر ما طلوع کرده و زمين را از عدالت پر مي کند. (20) با توجه به قدمت کتاب هاي قاضي نعمان و شيعه بودن او، تطبيق روايات طلوع خورشيد از مغرب بر مهدي از وي گرفته شده اما به اين نکته توجه نشده است که مقصود قاضي نعمان، مهدي فاطمي است نه مهدي موعود اماميه.

مطلب ديگري که سوء استفاده اسماعيليه از اين روايات را نشان مي دهد سخني است که در رد دلايل واقفيه، روايت زير را مورد استدلال آنان دانسته است:

(83) سعيد مکي گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: امامان داوزده نفرند؛ وقتي شش نفرشان بگذرند، خداوند به دست هفتمي پيروزي مي آورد. پنج نفر از ما اهل بيت حکومت مي کند و به دست ششمي خورشيد از مغرب طلوع خواهد کرد. (21)

شيخ طوسي مي گويد: ابتداي اين خبر به اين که ائمه دوازده نفرند تصريح دارد، اما بقيه مطالب آن سخن راوي است که براساس مذهب اسماعيليه بيان شده است. (22) گويا مقصود شيخ اين است که موضوع طلوع خورشيد از مغرب به دست ششمين نفر از اهل بيت امام صادق عليه السلام، ساخته اسماعيليه است.

بنابراين، شکي نيست که احاديث طلوع خورشيد از مغرب مورد تحريف و سوء استفاده اسماعيليه قرار گرفته است؛ اما اين که همه آن احاديث را ساخته آنان بدانيم صحيح نيست، چون اولا: کثرت و شهرت آن روايات به اندازه اي است که جعل کردن همه آنها غير ممکن مي نمايد و گرچه مضمون بسياري از آنها واحد يا شبيه هم ديگر است؛ اما به طرق مختلفي در منابع شيعه و اهل سنت نقل شده است. (23)

ثانيا: انگيزه اي در جعل آن همه حديث براي اسماعيليه ديده نمي شود، چون در آنها سخني از مهدي نيست و هيچ کدام تصريح نمي کند که طلوع خورشيد از مغرب به معناي ظهور مهدي است. اگر بنا بود آنان رواياتي در اين موضوع جعل کنند، به اين مقدار اکتفا نمي کردند و بي ترديد منافع خود را در آن، پيش گويي و جاي گزين مي نمودند. آن چه هست روايات انگشت شماري است که طلوع خورشيد مغربي را در سال سيصد هجري مي داند و ترديد ي در رد پاي اسماعيليه (فاطميان) در آنها نيست. البته ابهام هايي در اين باره وجود دارد؛ مثلا ممکن است مقصود از روايت کافي (24) را مهدي بدانيم، چون مي فرمايد شمشير محمدي زماني غلاف خواهد شد که جنگ تمام شود و جنگ زماني پايان مي يابد که خورشيد از مغرب طلوع کند و آن گاه همه ايمان مي آوردند، ولي ايمان فايده اي ندارد! ممکن است اين ايمان را ايمان به مهدي تفسير کنيم و از روايت استفاده کنيم که تا ظهور مهدي جنگ پيوسته در عالم برپاست. اما اين يک احتمال بيش نيست و اين روايت و ديگر احاديث، آن را تأييد نمي کند.

عدم فايده داشتن ايمان و عدم پذيرش توبه هم قابل بررسي است که آيا با عمومات قرآن سازگاري دارد يا خير؟ ابهام مهم تر اين که در اشعار مربوط به پيش گويي دولت فاطميان - که پيش تر از شرح الاخبار نقل شد - شباهت هايي به روايات طلوع خورشيد از مغرب وجود دارد، مانند بحث از پذيرفته نشدن توبه و نزول حضرت عيسي عليه السلام. از اين رو، ممکن است اين ذهنيت ايجاد شود که روايات مشابه آن هم ساختگي است؛ ليکن به نظر مي رسد اين اشعار پس از تشکيل دولت فاطمي در مدح آنان سروده شده يا اگر به عنوان پيش گويي سروده اند، از همان روايات استفاده کرده و آن را تحريف نموده اند.

نتيجه گفتار

رواياتي که درباره طلوع خورشيد از مغرب در منابع شيعه و بيش از آن در منابع اهل سنت وجود دارد، مربوط به نشانه هاي قيامت است و ارتباطي به ظهور مهدي ندارد و در هيچ کدام تصريحي به نشانه ظهور نيست. اما فرقه اسماعيليه با نسبت دادن اين سخن به پيامبر که فرمود: «در سال 300 هجري من خورشيد از سمت مغرب طلوع مي کند»خواسته اند اين روايات را بر ظهور فاطميان تطبيق دهند؛ ولي اين به معناي خدشه دار بودن ديگر روايات نيست، بلکه آن چه به رسول خدا نسبت داده اند مردود است.

پي نوشت ها:

1. «عن زراره و حمران و محمد بن مسلم عن ابي جعفر و ابي عبدالله عليهما السلام في قوله «يوم يأتي بعض ءايت ربک لا ينفع نفسا ايمانها» قال طلوع الشمس من المغرب و خروج الدابه و الدخان و الرجل يکون مصرا و لم يعمل عمل الايمان ثم تجيء الآيات فلاينفعه ايمانه» (تفسير العياشي، ج 2، ص 128 و علامه طباطبايي، الميزان، ج 7، ص 404).

2. ابراهيم بن هاشم عن صفوان عن ابن مسکان عن ابي جعفر عليه السلام في قوله «يوم يأتي بعض ءايت ربک»... قال اذا طلعت الشمس من مغربها فکل من آمن في ذلک اليوم لاينفعه ايمانه. (الميزان، ج 7، ص 404 به نقل از: تفسير قمي).

3. عن الضحاک بن مزاحم عن النزال بن سبره خطبنا اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام... ثم قال سلوني ايها الناس قبل ان تفقدوني - ثلاثا - فقام اليه صعصعه بن صوحان فقال يا اميرالمؤمنين عليه السلام متي يخرج الدجال؟ فقال له علي عليه السلام... احفظ فان علامه ذلک اذا مات الناس الصلاه و اضاعوا الأمانه و استحلوا الکذب... ثم ترفع الدابه رأسها فيراها من بين الخافقين باذن الله جل جلاله و ذلک بعد طلوع الشمس من مغربها فعند ذلک ترفع التوبه فلا توبه تقبل و لا عمل يرفع و «لا ينفع نفسا إيمانها لم تکن ءامنت من قبل أو کسبت في ايمانها خيرا» (شيخ صدوق، کمال الدين، ص 552 و 554). بخش اول اين روايات در منابع اهل سنت هم آمده است (ر. ک: عثمان بن سعيد داني، السنن الوارده في الفتن (سنن داني)، ص 145).

4. «المنقري عن حفص بن غياث عن ابي عبدالله عليه السلام قال سأل رجل ابي - صلوات الله عليه - عن حروب اميرالمؤمنين و کان السائل من محبينا فقال له ابوجعفر عليه السلام: بعث الله محمدا صلي الله عليه و اله بخمسه اسياف ثلاثه منها شاهره فلاتغمد حتي تضع الحرب اوزارها و لن تضع الحرب اوزارها حتي تطلع الشمس من مغربها فاذا طلعت الشمس من مغربها آمن الناس کلهم في ذلک اليوم فيومئذ «لا ينفع نفسا إيمانها لم تکن ءامنت من قبل أو کسبت في إيمانها خيرا» و سيف منها مکفوف و سيف منها مغمود... » (کليني، الکافي، ج 5، ص10 و ر. ک: معجم احاديث المهدي، ج 1، ص 519).

5. «عن ابي هريره عن النبي صلي الله عليه و اله قال بادروا بالاعمال ستا:الدجال و الدخان و دابه الارض و طلوع الشمس من مغربها و امر العامه و خويصه احدکم» (صحيح مسلم، ج 2، ص 690 و معجم احاديث المهدي، ج 2، ص205 به نقل از: مسند احمد و ديگران).

6. «وکيع عن ابي ليلي عن عطيه العوفي عن ابي سعيد الخدري عن النبي صلي الله عليه و اله في قوله يوم يأتي بعض ءايت ربک لا ينفع نفسا ايمانها قال: طلوع الشمس من مغربها» (مسند احمد، ج 3، ص 98 و 31؛ شيخ طوسي، التبيان، ج 1، ص 171 و مجمع البيان، ذيل تفسير آيه 158 سوره انعام).

7. شيخ طوسي، همان، ج 5، ص 49.

8. «عن ابن سيرين عن ابي هريره عن النبي صلي الله عليه و اله: من تاب قبل ان تطلع الشمس من مغربها تاب الله عليه» (خالد بن ناصر غامدي، اشراط الساعه في مسند احمد و زوائد الصحيحين، ج 2، ص 629 و 630). در اين کتاب چند روايت مشابه از مسند احمد و ديگر منابع روايي بدين مضمون آمده است.

9. در پايان روايت 75 نزال بن سبره از صعصعه مي پرسد: مقصود اميرالمؤمنين عليه السلام چيست؟ صعصعه مي گويد: اي ابن سبره! کسي که عيسي بن مريم عليه السلام. پشت سرش نماز مي خواند دوازدهمين عترت و نهمين فرزند حسين بن علي عليهما السلام است و همو خورشيد طلوع کننده از مغرب است که نزد رکن و مقام ظاهر مي شد و زمين را پاک مي کند» (شيخ صدوق، کمال الدين، ص 554).

10. «الفضل بن شاذان عمن رواه عن ابي حمزه قال قلت لابي جعفر عليه السلام: خروج السفياني من المحتوم؟ قال نعم و النداء من المحتوم و طلوع الشمس من مغربها محتوم و اختلاف بني العباس في الدوله محتوم و قتل النفس الزکيه محتوم و خروج القائم من آل محمد صلي الله عليه و اله محتوم... » (شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 371 و شيخ طوسي، الغيبه، ص 435).

11. «عن ابي الطفيل عن حذيقه بن السيد: اطلع النبي علينا و نحن نتذاکر الساعه فقال ما تذاکرون قالوا نذکر الساعه، فقال انها لن تقوم حتي ترون عشر آيات: الدخان و الدجال و الدابه و طلوع الشمس من مغربها و نزول عيسي بن مريم و يأجوج و مأجوج و ثلاث خوف: خسف بالمشرق و خسف بالمغرب و خسف بجزيره العرب و آخر ذلک نار تخرج من اليمن (قعره عدن) تطرد الناس الي محشرهم» (مسند احمد، ج 4، ص 6 و 7؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 666 و 667 و لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص 551 به نقل از: سنن ابن ماجه).

12. «ابن فضال عن حماد عن الحسين بن المختار عن ابي نصر عن عامر بن واثله عن اميرالمؤمنين عليه السلام قال رسول الله صلي الله عليه و اله عشر قبل الساعه لابد منها: السفياني و الدجال و الدخان و الدابه و خروج القائم و طلوع الشمس من مغربها و نزول عيسي عليه السلام و خسف بالمشرق و خسف بجزيره العرب و نار تخرج من قعرعدن تسوق الناس الي المحشر» (شيخ طوسي، الغيبه، ص 436).

13. در روايت 81 که از منابع اهل سنت نقل شد، سفياني و خروج قائم وجود ندارد و به جاي آن دابه و يأجوج و مأجوج آمده است. سند هر دو روايت هم به ابوطفيل کناني مي رسد.

14. الارشاد، ج 2، ص 368 و 370.

15. اين روايت که به شماره 80 گذشت در کمال الدين (ص 680) از همان راوي و در روضه کافي (ص 310) از راوي ديگري نقل شده و در آنها اختلاف هايي وجود دارد: از جمله اين که طلوع خورشيد از مغرب در کمال الدين و روضه نيست. هم چنين در آن به اختلاف عباسيان اشاره شده که در گفتارهاي پيشين درباره ي تاريخي بودن آن بحث شد. البته اگر حتمي را به اين معنا بگيريم که قضاي الهي بر آن تعلق گرفته، اين اشکال بر طرف خواهد شد. ابهام ديگر در اين است که در ادامه روايت از نداي آسماني به نام علي عليه السلام و نداي شيطاني به نام عثمان سخن به ميان آمده که محل تأمل است، چون نداي آسماني وقت ظهور، به نام مهدي است و آن زمان حقانيت اميرمؤمنان عليه السلام و در مقابل آن عثمان، مورد نزاع نيست.

16. فاطميان نام دولتي شيعي است که از سال 297 - 567 ق بر مغرب (مراکش) و مصر حکومت کردند. از آن جا که پايه گذاران اين دولت خود را از نسل اسماعيل فرزند امام جعفرصادق عليه السلام مي دانستند و معتقدند به امامت او (اسماعيلي مذهب) بودند و بدين طريق نسب خود را به حضرت فاطمه عليهما السلام مي رساندند، به فاطمي مشهور شدند.

17. «ارطاه بن منذر عن شريح و... قالوا بلغنا ان رسول الله قال... في الثلاثمأه طلوع الشمس من مغربها و يطبع کل قلب بما فيه... » (الفتن، ص 475، ح 1484و ابن منادي، الملاحم، ص 343).

18. شرح الاخبار، ج 3، ص 418 و 419.

19. همان، ص 421؛

و في الست و التسعين تهبط رايه

من الغرب في جمع کثيف المواکب

و تطلع شمس الله من غرب ارضه

فلا توبه ترجي هناک لتائب

سمي نبي الله و ابن وصيه

و اکرم مولود و اشرف طالب

فيملأ ارض الله عدلا و رحمه

بايام صدق طيبات المکاسب

و بالاعور الدجال...

و يقتله من بعد عيسي...

20. همان، ص 426:

کاني بشمس الارض قد طلعت لنا

من المغرب مقرونا اليها هلالها

فيملا ارض الله قسطا بعدله

بما ضم منها سهلها و جبالها

21. «عن خلاد الؤلؤي قال حدثني سعيد المکي عن ابي عبدالله عليه السلام و کانت له منزله منه: يا سعيد! الائمه اثناعشر اذا مضي سته فتح الله يا علي السابع و يملک منا اهل البيت خمسه و تطلع الشمس من مغربها علي يد السادس» (شيخ طوسي، الغيبه، ص 53).

22. همان.

23. براي دست يابي به مجموعه اين احاديث ر. ک: معجم احاديث المهدي، ج 1، ص 87، 262، 519 و ج 2، ص 113، 131 و 204- 214 و خالد بن ناصر غامدي، اشراط الساعه في مسند احمد و زوائد الصحيحين، ج 2، ص 624 به بعد.

24. ر. ک: همين کتاب، روايت شماره 76.

منبع: کتاب تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور

به نقل از : راسخون

 

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

وضعیت شیعیان در آستانه تولد امام زمان(عج)

 براى آشنایى بیشتر با اوضاع فرهنگى و سیاسى شیعیان در هنگام تولد امام زمان(عج) لازم است نگاهى هرچند كوتاه به وضعیت دوران حضرت امام حسن عسكرى(علیه السلام)داشته باشیم; دوران امامت آن حضرت همزمان بود با خلافت سه نفر از خلفاى عباسى، كه به ترتیب عبارت اند از: المعتز بالله، المهتدى بالله و المعتمد بالله.[1]

حاكمان عباسى از هر راه ممكن، آن حضرت را زیرنظر داشتند و كنترل مى كردند. آنان شنیده بودند كه امام مهدى(عج) فرزند امام عسكرى(علیه السلام)است; از این رو، مى كوشیدند تا به آن حضرت دسترسى پیدا كنند و او را به قتل برسانند; به همین جهت، امام حسن عسكرى(علیه السلام)ولادت حضرت مهدى(عج) را مخفى كرده بود و غیر از نزدیكان آن حضرت، دیگران افتخار زیارت آن امام را پیدا نكردند.[2]

فشار و اختناق سیاسى چنان بالا مى گیرد كه امام(علیه السلام) به ناچار باید هفته اى دوبار در روزهاى دوشنبه و پنج شنبه در دارالخلافه حضور پیدا مى كرد;[3] معتزّ عباسى به اندازه اى از نفوذ امام حسن عسكرى(علیه السلام)نگران بود كه به تحت نظر داشتن آن امام نیز بسنده نكرد و حضرت را با ابوهاشم جعفرى و گروهى از طالبیون زندانى كرد.[4]

ستم عباسیان تنها به امام حسن عسكرى(علیه السلام) محدود نمى شد; آنان علیه شیعیان و دوستان آن حضرت نیز از هیچ ستمى دریغ نمى كردند و از هرگونه حركت فرهنگى، سیاسى و غیره شیعیان جلوگیرى مى كردند. براى روشن شدن هرچه بیش تر مطلب، بحث را در دو بخش جداگانه پى مى گیریم: 1. وضعیت سیاسى شیعیان. 2. وضعیت فرهنگى شیعیان.

بخش اول: وضعیت سیاسى شیعیان

انواع فشارهاى سیاسى در این مقطع از زمان، در موارد زیر قابل پیگیرى است:

الف) زندانیان و فراریان شیعه; از جمله زندانیان، ابوهاشم جعفرى است. وى چنین مى گوید: در نامه اى از ناراحتى هاى زندان به امام حسن عسكرى(علیه السلام) شكایت كردم; امام در جواب به من نوشت: امروز در منزلِ خود نماز خواهى خواند.[5]

وى در جاى دیگرى اظهار كرده است: با امام حسن عسكرى(علیه السلام) در حبس مهتدى بن واثق بودیم; حضرت به من فرمود: این جنایتكار قصد كرده است كه امشب با خواست خدا بازى كند (كنایه از این كه اراده كرده است كه ما را بكشد); ولى عمر او كفاف نمى دهد و به زودى صاحب فرزندى خواهم شد. فرداى آن شب ترك ها به او حمله كردند و او را به قتل رساندند و خدا ما را به سلامت نگاه داشت.[6] هم چنین او مى گوید: من با گروهى در زندان بودم كه امام حسن عسكرى(علیه السلام) را به زندان آوردند، مأمور مراقب آن حضرت، صالح بن وصیف بود. یكى از هم زندانى ها، مردى جمحى بود كه ادعا مى كرد، علوى است. امام(علیه السلام)روى به ما كرد و فرمود:

اگر نبود در میان شما كسى كه از شما نیست، شما را آگاه مى كردم كه چه زمان خداوند، اسباب نجات شما را فراهم خواهد كرد.

امام با این كلام به آن مرد اشاره كرد و او از جمع ما بیرون رفت. امام فرمود:

این مرد از شما نیست; از او برحذر باشید. در بین لباس هاى خود نوشته اى دارد كه همه ى گفته ها و اسرار شما را براى خلیفه مى رساند.

یكى از زندانیان به سراغ او رفت و لباس هایش را بازرسى كرد و آن نوشته را پیدا كرد; او نوشته بود، كه این جمع قصد دارند، زندان را سوراخ كرده و فرار كنند.[7]

نكته ى قابل توجه در این روایتِ تاریخى این است كه، اختناق و فشار سیاسى به اندازه اى بود كه شیعیان در زندان هم از دست ماموران اطلاعاتى خلیفه در امان نبودند و مذاكرات آنان در محیط زندان نیز به حكومت گزارش داده مى شد.

حضرت عبدالعظیم حسنى یكى از فراریان شیعه است. احمد بن محمد بن خالد برقى مى گوید: «عبدالعظیم حسنى، از دستِ حكومت فرار كرد و وارد رى شد و درمنزل یكى از شیعیان در سردابى ساكن شد. در همان سرداب خدا را عبادت مى كرد; روزها روزه بود و شب ها را به شب زنده دارى و تهجّد مى گذراند و مخفیانه از آنجا بیرون مى آمد و قبرى را كه امروزه روبه روى قبر خود اوست زیارت مى كرد. تنها محل امن براى او، همان سرداب بود».[8]

ب) دشمنى ها با شیعه; فشارهاى گوناگونى كه در زمان كوتاه امامت حضرت امام حسن عسكرى(علیه السلام) بر شیعیان وارد شد، صفحات تاریخ را پر كرده است. موارد زیر نمونه هایى از آن است:

1. على بن محمد بن زیاد مى گوید: توقیعى از امام ابومحمد(علیه السلام)(به این مضمون) به دستم رسید: كنج عزلت پیشه كن و خانه نشین باش; چون فتنه اى در انتظار توست... دیرى نگذشت كه به سبب سخن چینى تحت تعقیب قرار گرفت و جایزه ى صدهزار درهمى براى كسى كه مرا را پیدا كند، تعیین شد.[9]

2. یكى از شیعیان نامه اى به حضور آن حضرت فرستاد: شنیده ام كه مهتدى، شیعیان شما را تهدید كرده و گفته است: آنان را از روى زمین بر مى دارم; امام(علیه السلام) در جواب نوشت: عمر او كوتاه تر از آن است كه بتواند تهدیدش را عملى كند، از امروز تا پنج روز بشمار; او روز ششم با ذلت و خوارى كشته مى شود.[10]

ج) شهداى شیعه; آمار شیعیان و علویانى كه در این مقطع از تاریخ به دست عباسیان به فیض شهادت نائل شده اند كم نیست، از جمله:

1. موسى بن عبدالله بن موسى; از نوادگان امام حسن مجتبى(علیه السلام)است. او مردى عالم و نیكوكار بود و از جمله ى راویان به شمار مى رفت. در سال 256 هـ . ق در زباله به دستِ سعید بن حاجب با زهر به شهادت رسید. سعید سر او را جدا كرد و براى مهتدى عباسى برد.[11]

2. جعفر بن اسحاق بن موسى بن جعفر بن الصادق(علیهم السلام); سعید بن حاجب، او را در بصره به شهادت رساند و در همان جا دفن شد; وى در روز شهادت سى و دو سال داشت.[12]

بخش دوم: وضعیت فرهنگى شیعیان

با همه محدودیت ها و سختگیرى هایى كه عباسیان براى گوشه نشین كردن امام(علیه السلام) و شیعیان به كار گرفته و فشارهاى مختلف سیاسى كه از ناحیه ى آنان بر شیعه وارد شد، گروهى از دانشمندان و راویان از خرمن فضیلت و دریاى بى كران علوم آن حضرت بهره مى گرفتند و برخى از آنان صاحب تألیفاتى در فنون گوناگون بوده اند و احادیثى را از امام(علیه السلام)نقل كرده اند; از جمله ى آنان:

1. احمد بن ابراهیم بن اسماعیل; كاتب، ندیم، بزرگ اهل لغت و از باشخصیت ترین آنان است. او یكى از اصحاب خاص امام هادى و امام عسكرى(علیهم السلام) است; تألیفاتى دارد كه نمونه اى از این كتاب ها را مى توان نام برد: أسماء الجبال و المیاه والأودیه، اشعار ابن مّره بن همام و نوادر الاعراب.[13]

2. داوود بن قاسم; او همان ابوهاشم جعفرى است، كه از فرزانگان اسلام و یكى از شاخص ترین چهره هاى عقیدتى به شمار مى رود. در نزد امامان معصوم(علیهم السلام) داراى منزلتى خاص است;[14] وى امام رضا، امام جواد، امام هادى، امام عسكرى و صاحب الامر(علیهم السلام) را ملاقات كرده است و از همه ى آنان روایت دارد. او مردى پارسا، عابد، عالم و عامل بود و كسى از خاندان ابوطالب در آن دوران از جهت علو نسب، همتاى او نبود.[15]

3. عبدالله بن حسین قطربلى; او نیز از اصحاب خاص امام حسن عسكرى(علیه السلام) است و از چهره هاى سرشناس ادب به شمار مى رود. كتابى نیز در بحث تاریخ دارد.[16]

4. فضل بن شاذان; وى از جهت ثمره ى كار و تألیف كتاب در صف مقدم علماى زمان خود بود و در فنون گوناگون داراى تألیف است; بعضى گفته اند: داراى یكصد و شصت كتاب است;[17] برخى از تألیفات او نزد امام حسن عسكرى(علیه السلام) مقبول واقع شده است و امام عمل به آن را روا شمرده و فرموده است:

هذا صحیح ینبغى أن یعمل به; این كتاب صحیح است و سزاوار است كه به آن عمل شود.[18]

در موردى دیگر، امام به یكى از كتاب هاى وى نظر افكند و براى او طلب مغفرت كرد و فرمود:

أغبط اهل خراسان بمكان الفضل بن شاذان و كونه بین أظهرهم;

 خوشحالم كه فضل بن شاذان با آن مقام، در میان مردم خراسان است.[19]

از آنچه كه بیان شد، این نتیجه به دست مى آید: با همه سختگیرى هایى كه بنى عباس نسبت به امام عسكرى(علیه السلام) و شیعیان آن حضرت روا داشتند، نتوانستند جلو نشر معارف و فرهنگ ناب اسلام و فضائل اهل بیت(علیهم السلام) را بگیرند. و هركدام از شاگردان آن حضرت، پس از بهره گیرى و خوشه چینى از خرمن علوم آن امام، در گوشه اى از جهان اسلام مشعلى پرفروغ براى نشر اندیشه و معارف اهل بیت(علیهم السلام) به شمار مى آمدند; آنان همچون ستارگانى در آسمان تشیع مى درخشیدند و شیعیان را در ظلمت ستم و گمراهى عباسیان كه قصد كرده بودند، روز روشن را همانند شب، تاریك جلوه دهند، راهنمایى مى كردند.

________________________________________

[1]. مهدى پیشوایى، سیره ى پیشوایان، ص 616.

[2]. اربلى، كشف الغمّه، ج 2، ص 412; شیخ مفید، الارشاد، ج 11، ص 336 و ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 422.

[3]. شیخ طوسى، كتاب الغیبه، ص 215.

[4]. طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 140.

[5]. طبرسى، همان، ص 140; اربلى، همان، ص 412; كلینى، كافى، ج 1، ص 508، ح 10; مسعودى، اثبات الوصیه، ص 263 ـ 264; شیخ طوسى، الثاقب فى المناقب، ص 576، ح 10.

[6]. راوندى، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 431، ح 9 و مسعودى، همان، ص 268.

[7]. شیخ طوسى، همان، ص 577، ح 11; راوندى، همان، ج 2، ص 682، ح 1 و اربلى، همان، ج 2، ص 432.

[8]. نجاشى، رجال النجاشى، ج 2، ص 66 ، ش 651.

[9]. اربلى، همان، ج 2، ص 417.

[10]. مسعودى، همان، ص 265; كلینى، همان، ج1، ص 510، ح 16 و اربلى، همان، ج 2، ص 414.

[11]. ابن فندق، لباب الأنساب، ج 1، ص 419; ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبین، ص 437 ـ 438 و مسعودى، مروج الذهب، ج 4، ص 181.

[12]. ابن فندق، همان و ابوالفرج اصفهانى، همان.

[13]. نجاشى، همان، ج 1، ص 237، ش 228.

[14]. همان، ص 362، ش 409.

[15]. شیخ عباس قمى، الكنى و الالقاب، ج 1، ص 174.

[16]. نجاشى، همان، ج 2، ص 36، ش 606.

[17]. شیخ طوسى، اختیار معرفه الرجال و رجال الكشى، ج 2، ص 822.

[18]. شیخ طوسى، همان، ص 818.

[19]. همان، ص 820. رسول رضوي- مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه

منبع : انديشه قم

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 ... 45 46 47 48 49 ... 56 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , antidajjal.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com