تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
گنجینه عکس ارزشی
و آدرس
www.antidajjal.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما و بعد از تایید مدیر
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
نقش زنان امروز بانوان
همانند بسيارى از مردم به آينده مى انديشند؛ به يك انقلاب جهانى و يك حكومت موعود،
كه چگونه در برابر قدرتهاى بزرگ غلبه پيدا مى كند! آيا برنامه هاى اوچيست؟ چه
كسانى با او همكارى مى كنند و زنان در آن زمان چه نقشى دارند؟ دشمنانش چه كسانى اند
و راز و رمز موفقيتش در گرو چيست؟
ما در اين نوشتار كوتاه نقش زنان در
ايّام غيبت و ظهور امام زمان، عليه السلام، را مورد بررسى قرار مى دهيم.
نقش زنان در دوران غيبت
صغرى
در دوران سخت غيبت صغرى، در روزهايى
كه شيعيان پس از دويست و شصت سال با يك آزمايش بزرگ رو به رو بودند و مى بايست با
غيبت امام خو كنند، يك زن به عنوان مفزع و پناه معرفى مى شود و آن مادر بزرگوار
امام حسن عسكرى، عليه السلام، است. در اين دوره، اگر چه امام هادى و امام حسن
عسكرى، عليهماالسلام، زمينه غيبت را از پيش فراهم كرده بودند و شخصيتهاى مورد
اعتمادى همانند عثمان بن سعيد عمرى و پسرش محمد بن عثمان رابه عنوان وكيل معرفى
كرده بودند، به دلايلى از موقعيت مادر امام حسن عسكرى، عليه السلام، معروف به
»جدّه«، استفاده شد و وى پناه شيعه معروف گرديد. ازگفتگوى احمد بن ابراهيم با
»حكيمه« دختر امام جواد، عليه السلام، برمى آيد كه پس از گذشت دوسال از رحلت امام
حسن عسكرى، عليه السلام، همچنان بسيارى از كارها به دست مادر بزرگوار امام حسن
عسكرى، عليه السلام، انجام مى شده است ولى در حقيقت ازطرف حضرت حجةبن الحسن، عليه
السلام، و به فرمان آن حضرت صورت گرفته است.
شيخ صدوق، رحمةالله عليه، از احمد بن
ابراهيم نقل كرده است كه در سال 262 ق. بر حكيمه دختر امام جواد، عليه السلام،
وارد شدم و از پس پرده با وى سخن گفتم و از او درباره اعتقادش به امامان پرسيدم.
او همه آنها را يكايك شمرد و آنگاه حجةبن الحسن بن على را نيز نام برد...
از او پرسيدم: اين فرزند كجاست؟ گفت:
در پس پرده غيب است. گفتم پس شيعه به چه كسى پناه ببرد؟ گفت: به جدّه، مادر امام
حسن عسكرى، عليه السلام. سپس افزود: اين دستور از سوى امام حسن عسكرى، عليه
السلام، و به پيروى از امام حسين، عليه السلام، صورت گرفته است. زيرا امام حسين،
عليه السلام، در ظاهر براى حفظ جان فرزندش امام سجاد، عليه السلام، به خواهرش زينب
كبرى، عليهاالسلام، وصيت كرد و درنتيجه تا مدتى هرآنچه از امام زين العابدين، عليه
السلام، صادر مى شد به حضرت زينب، عليهاالسلام، نسبت داده مى شد تا امر پنهان باشد
و2حساسيت ها نسبت به امام سجاد، عليه السلام، كمتر شود. اين امتياز براى جدّه باقى
بود تاآنكه كسانى مانند »عثمان بن سعيد« و ديگر سفرا و نايبان خاص امام زمان، عليه
السلام، در بين شيعيان شناخته شدند و منزلت يافتند.
پس از شهادت امام عسكرى، عليه السلام،
يك بانو، نظر دستگاه خلافت بنى عباس را نسبت به تعقيب امام زمان تغيير داد. نوشته
اند پس از گزارش جعفر كذّاب، كه در خانه امام حسن عسكرى، عليه السلام، فرزند
خردسالى از آن حضرت باقى مانده است، آنها به خانه امام هجوم بردند و پس از دستگيرى
صيقل (يكى از كنيزان امام) فرزند خردسال را از او مطالبه كردند. او نخست انكار كرد
و آنگاه براى اينكه موضوع براى آنها پوشيده ماند، گفت من حامله هستم. از اين رو آن
كنيز را به دست »أبى الشوارب«، قاضى وقت، سپردند تا از او مراقبت كند. در مدتى كه
صيقل زيرنظر قاضى نگهدارى مى شد دستگاه خلافت با مرگ عبيد بن خاقانى و شورش صاحب
الزنج روبه رو شد و صيقل از وضعيت آشفته سود جست و فرار كرد. 3
نقش زنان در دوران ظهور
حال سزاوار است بدانيم زنان در حكومت
قائم آل محمد، عليه السلام، چه مى كنند؟ چه كسانى هستند؟ چند نفرند؟ از كجا مى
آيند و چه مسؤوليتى برعهده دارند؟ براساس برخى از روايات، حضور و نقش اين زنان
ازنظر زمان و موقعيت، چهارگونه است:
الف) حضور پنجاه زن در بين ياران امام
اولين گروه از زنانى كه به محضر امام
زمان مى شتابند آنهايند كه در آن ايّام مى زيسته اند و همانند ديگر ياران امام،
عليه السلام، به هنگام ظهور در حرم امن الهى به خدمت امام، عليه السلام، مى رسند.
در اين باره دو روايت وجود دارد:
روايت اول: امّ سلمه ضمن حديثى درباره
علايم ظهور، از پيامبر روايت كرده است كه فرمود:
يعوذ عائذ من الحرم فيجتمع الناس إليه
كالطّير الواردة المتفرقة حتّى يجتمع إليه ثلاث مأة و أربعة عشر رجلاً فيه نسوة
فيظهر على كلّ جبّار و ابن جبّار... 4
در آن هنگام پناهنده اى به حرم امن
الهى پناه مى آورد و مردم همانند كبوترانى كه از چهار سمت به يك سو هجوم مى برند
به سوى او جمع مى شوند تا اينكه در نزد آن حضرت سيصد و چهارده نفر گرد مى آيند كه
برخى از آنان زن مى باشند كه بر هر جبار و جبار زاده اى پيروز مى شود. 5
روايت دوم: جابربن يزيد جعفى، ضمن
حديث مفصلى از امام باقر، عليه السلام، در بيان برخى نشانه هاى ظهور نقل كرده كه:
و يجيى ء واللَّه ثلاث مأة و بضعة عشر
رجلاً فيهم خمسون امراة يجتمعون بمكة على غير ميعاد قزعاً كقزع الخريف يتبع بعضهم
و هى الآية الّتى قال اللَّه: »أينما تكونوا يأت بكم اللَّه جميعاً إنّ اللَّه على
كلّ شى ء قدير...« 6
به خدا سوگند، سيصد و سيزده نفر مى
آيند كه پنجاه نفر از اين عده زن هستند كه بدون هيچ قرار قبلى در مكه كنار يكديگر
جمع خواهند شد. اين است معناى آيه شريفه: »هرجا باشيد خداوند همه شما را حاضر مى
كند. زيرا او بر هر كارى توانا است«.
پنجاه زن از سيصد و سيزده نفر!
نكته شگفت در اين دو روايت اين است كه
مى فرمايد: سيصد و سيزده مرد گرد آيند كه پنجاه نفر ايشان زن هستند!
دوم آنكه: در روايتى كه نام ياران
برشمرده شده است نام هيچ زنى وجود ندارد. 7
در پاسخ اين شبهه مى توان گفت: اين
چند نفر در زمره همان سيصد و سيزده نفر هستند. زيرا اولاً امام، عليه السلام، مى
فرمايد: »فيهم«؛ يعنى در اين عده پنجاه زن مى باشد.
دوم: شايد تعبير مردان بدين سبب باشد
كه بيشتر اين افراد مرد هستند و اين كلمه از باب فزونى عدد مردان، چنين ذكر شده
است.
سوم: اگر مقصود همراهى خارج از اين
عده بود امام مى فرمود: »معهم«، نه اينكه بفرمايد »فيهم«، زيرا اين سيصد و سيزده
نفر مانند عدد اصحاب بدر برشمرده شده اند و همه ياران و فرماندهان عالى رتبه و
ازنظر مقام و قدرت درحد بسيار بالايى هستند كه برخى با ابر جابه جا مى شوند و
اينها بدون شك با بقيه مردم آن زمان فرق بسيار دارند. بنابراين اگر بگوييم آنها
جزو همان سيصد و سيزده نفر هستند براى آنها رتبه و موقعيت ويژه قائل شده ايم و اگر
بگوييم در زمره ياران ديگر حضرت باشند از امتياز كمترى برخوردارند.
ب) زنان آسمانى
دسته دوم چهارصد بانوى برگزيده هستند
كه خداوند براى حكومت جهانى حضرت ولى عصر، عليه السلام، در آسمان ذخيره كرده است و
با ظهور
اولين گروه از زنانى كه به محضر امام
زمان مى شتابند آنهايند كه در آن ايّام مى زيسته اند و همانند ديگر ياران امام،
عليه السلام، به هنگام ظهور در حرم امن الهى به خدمت امام، عليه السلام، مى رسند.
آن حضرت به همراه حضرت عيسى، عليه السلام، به زمين مى آيند.
ابوهريره از پيامبر، صلّى اللَّه عليه
و آله، روايت كرده كه:
ينزل عيسى بن مريم على ثمان ماة رجل و
أربع مائة امرأة خيار من على الأرض و أصلح من مضى.
عيسى بن مريم به همراه هشتصد مرد و
چهارصد زن از بهترين و شايسته ترين افراد روى زمين فرود خواهد آمد.
آيا اين زنان از امتهاى پيشين هستند
يا امت اسلامى زمان پيامبر، صلّى اللَّه عليه وآله، و معصومين، عليهم السلام؛ يا
از دورانهاى مختلف؟ آنها از چه زمان و به چه علت به آسمان برده شده اند و براى
عهده دارى منصبى در حكومت حضرت مى آيند يا براى مسايل ديگر؟ اينها پرسش هايى است
كه اين حديث از آنها چيزى نمى گويد.
ج ) رجعت زنان
سومين گروه از ياوران حضرت
بقيةاللَّه، عليه السلام، زنانى هستند كه خداوند به بركت ظهور امام زمان آنها را
زنده خواهد كرد و بار ديگر به دنيا رجعت خواهند نمود. اين گروه دو دسته اند: برخى
با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخى ديگر فقط از آمدنشان سخن به
ميان آمده است.
در منابع معتبر اسلامى نام سيزده زن
ياد مى شود كه به هنگام ظهور قائم آل محمد، صلّى اللَّه عليه وآله، زنده خواهند شد
و در لشكر امام زمان به مداواى مجروحان جنگى و سرپرستى بيماران خواهند پرداخت.
طبرى در دلائل الامامة، از مفضل بن
عمر نقل كرده كه امام صادق فرمود:
همراه قائم [آل محمد، صلّى اللَّه
عليه وآله] سيزده زن خواهند بود.گفتم آنها را براى چه كارى مى خواهد؟ فرمود: به
مداواى مجروحان پرداخته، سرپرستى بيماران را به عهده خواهند گرفت. عرض كردم: نام
آنها را بفرماييد. فرمود: قنواء دختر رشيد هجرى، ام ايمن، حبابه والبيه، سميه
[مادر عمار ياسر]، زبيده ام خالد احمسيّه، ام سعيد حنفيه، صيانه ماشطه، ام خالد
جهنّيه. 8
»صيانه ماشطه« در زمان حضرت موسى مى
زيسته است و مادر عمار ياسر در ابتداى بعثت به شهادت رسيد. »حبابه« در زمان على،
عليه السلام، و »قنواء« در زمان امام حسن و امام حسين، عليه السلام، و بقيه در
زمان هاى ديگر زندگى مى كرده اند.
اين گروه سيزده نفرى رجعت خواهند كرد
و خداوند براى قدردانى از آنها، به بركت امام زمان آنها را زنده خواهد كرد.
در اين روايت امام صادق، عليه السلام،
از آن سيزده زن فقط نام نه نفر را ياد مى كند. در كتاب خصايص فاطميّه به نام
نسبيه، دختر »كعبه9مازينه«، و در كتاب منتخب البصائر به نام »وتيره« و »أحبشيه«
اشاره شده است.
زنان سرافراز
اينك به اختصار به شرح حال برخى از
زنان نامبرده اشاره مى كنيم.
1 - صيانه ماشطه
او يكى از همان سيزده بانويى است كه
در دولت حضرت مهدى، عليه السلام، زنده شده، به دنيا بازمى گردد. وى همسر »حزقيل«،
پسر عموى فرعون، و شغلش آرايشگرى دختر فرعون بود.او همانند شوهرش به پيامبر زمان
خود، حضرت موسى، ايمان آورده بود امّا همچنان ايمان خود را پنهان مى كرد.
نوشته اند: روزى وى مشغول آرايش دختر
فرعون بود كه شانه از دستش افتاد و بى اختيار نام خدا را برزبان جارى ساخت. دختر
فرعون گفت: آيا نام پدر مرا بر زبان آوردى؟ گفت: نه، بلكه نام كسى را بر زبان
آوردم كه پدر تو را آفريده است. دختر فرعون ماجرا را نزد پدر بازگو كرد و فرعون
صيانه را احضار كرد و گفت: مگر به خدايىف من اعتراف ندارى؟ گفت: هرگز! من از خداى
حقيقى دست نمى كشم و تو را پرستش نمى كنم. فرعون دستور داد تإ تنور مسى برافروزند
و همه بچه هاى آن زن را در حضورش در آتش افكنند. چون نوبت به طفل شيرخوارش رسيد
صيانه مى خواست به ظاهر از دين برائت جويد كه كودك شيرخوارش به زبان آمد و گفت:
مادر صبر كن كه تو بر حق هستى! فرعونيان آن زن و بچه شيرخوارش را در آتش افكنده،
سوزاندند و خداوند دراثر صبر و تحمل آن زن در راه دين، او را در دولت امام مهدى
زنده مى گرداند تا هم به آن حضرت خدمت كند وهم انتقام خود را از فرعونيان بگيرد.
2 - سميه، مادر عمار ياسر
وى هفتمين نفرى بود كه به اسلام گرويد
و بدين سبب دشمن سخت به خشم آمد و بدترين شكنجه ها را براو روا داشت. 11
او و شوهرش ياسر در دام ابوجهل گرفتار
آمدند و او نخست آنها را اجبار كرد كه پيامبر خدا را دشنام دهند، امّا آنها حاضر
به چنين كارى نشدند. او نيز زره آهنى به سميه و ياسر پوشانيد و آنها را در آفتاب
سوزان نگه داشت. پيامبر كه گاه از كنارشان عبور مى كرد آنها را به صبر و مقاومت
سفارش مى نمود و مى فرمود:
سرانجام ابوجهل برهريك ضربتى وارد
ساخت و ايشان را به شهادت رساند. 12
خداوند اين زن را به پاداش صبر و
مجاهدتى كه در راه اعتلاى اسلام نشان داد و بدترين شكنجه را از دشمن خدا تحمل كرد،
در ايّام ظهور مهدى آل محمد، صلّى اللَّه عليه وآله، زنده خواهد نمود تا تحقق وعده
الهى را ببيند و در لشكر ولىّ خدا به ياوران آن حضرت خدمت كند.
3 - نسيبه، دختر كعب مازنيه
او معروف به »ام عماره« و از زنان
فداكار صدر اسلام است كه در برخى از جنگهاى پيامبر اسلام، صلّى اللَّه عليه وآله،
شركت جسته و مجروحان جنگى را مداوا كرده است. او در جنگ احد بهترين نقش را ايفا
كرد. با ديدن صحنه فرار مسلمانان و تنها گذاشتن پيامبر به دفاع از جان شريف پيامبر
پرداخت و در اين راه بدنش زخمهاى فراوان برداشت.
پيامبر عزيز اين فداكارى را ستود و به
فرزندش عماره چنين فرمود:
امروز مقام مادر تو از مردان جنگى
والاتر است. 13
پس از فروكش كردن جنگ، نسيبه با سيزده
زخم سنگين به همراه ديگر(14)مسلمانان به خانه برگشت و به استراحت پرداخت. با شنيدن
فرمان پيامبر خدا، صلّى اللَّه عليه وآله، كه فقط مجروحان جنگ بايد به تعقيب دشمن
بشتابند، نسيبه از جاى برخاست و آماده رفتن شد، امّا به علت شدت خونريزى نتوانست
شركت كند. همين كه پيامبر از تعقيب دشمن برگشت، پيش از آنكه به خانه برود،
عبداللَّه بن كعب مازنى را براى احوالپرسى نسيبه و سلامتى وى به نزد او فرستاد و
چون از سلامتى وى آگاه گشت شادمان موضوع را به پيامبر خبر داد. 15
نسيبه از كسانى است كه براى يارى امام
مهدى، عليه السلام، زنده خواهد شد. 16
4 - امّ ايمن
از زنان پرهيزكار و خدمتكار حضرت
رسول، صلّى اللَّه عليه وآله، است. پيامبر به او مادر خطاب مى كرد و مى فرمود:
هذه بقية اهل بيتى. 17
اين زن، باقى مانده اى از خاندان من
است.
وى همواره در كنار زنان مجاهد، در
جبهه جنگ به مداواى مجروحان مى پرداخت. 18
ام ايمن از شيفتگان خاندان امامت بود
كه در ماجراى فدك، حضرت زهرا، عليهاالسلام، او را به عنوان شاهد معرفى كرد. وى پنج
يا شش ماه پس از پيامبر از دنيا رفت. خداوند به بركت(19)مهدى آل محمد، عليه
السلام، به هنگام ظهور، او را زنده مى گرداند تا در لشكرگاه امام به خدمت گماشته
شود.
5 - امّ خالد
در روايت دو بانو بدين نام مشهور شده
اند: ام خالد احمسيه و ام خالد جهنّيه. شايد مقصود ام خالد مقطوعة اليد (دست
بريده) باشد كه يوسف بن عمر، پس از به شهادت رساندن زيدبن على بن الحسين در كوفه،
دست او را به جرم شيعه بودن قطع كرد. در كتاب رجال كشى درباره شخصيت و مقام اين زن
فداكار از امام صادق، عليه السلام، مطلبى ذكر گرديده كه حايز اهميت است. ابوبصير
گويد: در خدمت امام صادق نشسته بوديم كه ام خالد مقطوعةاليد از راه رسيد. حضرت
فرمود:
اى ابابصير، آيا ميل دارى كه كلام امّ
خالد را بشنوى؟
من عرض كردم: آرى اى فرزند رسول خدا،
با شنيدن آن شادمان مى گردم... در همان موقع ام خالد به خدمت امام آمد و سخن گفت.
ديدم وى در كمال فصاحت و بلاغت صحبت مى كند. سپس حضرت پيرامون موضوع ولايت و برائت
از دشمنان با او سخن گفت. 20
6 -
زبيده
مشخصات كاملى از او نقل نشده است.
احتمال دارد زبيده زن هارون الرشيد باشد كه شيخ صدوق، رحمةالله عليه، درباره اش
گفته است: وى يكى از هواداران و پيروان اهل بيت است. هنگامى كه هارون دانست از
شيعيان است قسم خورد كه طلاقش دهد. زبيده كارهاى خدماتى بسيارى داشت كه يكى
آبرسانى به عرفات است. همچنين نوشته اند وى يكصد كنيز داشت كه پيوسته مشغول حفظ
قرآن بودند و هميشه از محل سكونت او صداى تلاوت قرآن شنيده شد. زبيده در سال 216
ق. رحلت كرد. 21
7 -
حبّابه والبيّه
از زنان والامقامى است كه دوره زندگى
هشت امام معصوم را درك كرد و پيوسته مورد لطف و عنايت ايشان قرار داشت. در يك يا
دو نوبت به وسيله امام زين العابدين و امام رضا، عليهماالسلام، جوانى اش به او
بازگردانده شد. اولين ملاقات وى با امير مؤمنان، عليه السلام، بود كه از آن حضرت
دليلى بر امامت درخواست كرد. حضرت در حضور وى سنگى را برداشت و بر آن مهر خود را
نقش كرد و اثر آن مهر در سنگ جاى گرفت و به او فرمود: پس از من هر كه توانست در
اين سنگ چنين اثرى برجاى بگذارد او امام است. از اين رو حبابه پس از شهادت هر
امامى نزد امام بعدى مى رفت و آنان مهر خود را بر همان سنگ مى زدند و اثر آن نقش
مى بست. نوبت كه به امام رضا، عليه السلام، رسيد حضرت نيز چنين كرد. حبابه نه ماه
پس از رحلت امام رضا، عليه السلام، زنده بود و پس از آن بدرود حيات گفت. 22
روايت شده است كه وقتى حبابه به خدمت
امام زين العابدين رسيد يكصد و سيزده سال از عمرش سپرى شده بود. حضرت با انگشت
سبابه خود اشاره اى نمود و جوانى اش بازگشت. 23
همچنين نوشته اند: صورت حبابه از
زيادى سجود سوخته و از عبادت همانند چوب خشكيده اى شده بود.24 .
8 - قنواء
دختر رشيد هجرى، يكى از شيعيان و
پيروان على، عليه السلام، و خود از ياران باوفاى حضرت امام جعفر صادق، عليه
السلام، است. وى دختر25بزرگمردى است كه در راه محبت و دوستى امير مؤمنان به طرز
دلخراشى به شهادت رسيد. از گفتار شيخ مفيد برمى آيد كه قنواء به هنگام ورود پدرش
نزد عبيداللَّه بن زياد شاهد قطع دو دست و دو پاى پدر خود بوده و به كمك ديگران
بدن نيمه جان پدر را از دارالاماره بيرون آورده و به خانه منتقل كرده است. روزى
قنواء به پدرش گفت: پدرجان، چرا اين همه خود را به رنج و مشقت عبادت مى اندازى!
پدر درجواب گفت: دخترم، پس از ما گروهى خواهند آمد كه بينش دينى و شدت ايمانشان از
ما، كه اين همه خود را به زحمت عبادت انداخته ايم، بيشتر است. 26
د) بانوان منتظر
چهارمين گروه ياوران امام زمان بانوان
پرهيزكارى هستند كه پيش از ظهور حضرت بقيةاللَّه، عليه السلام، رحلت كرده اند. به
ايشان گفته مى شود: امام تو ظاهر گشته است، اگر مايلى مى توانى حضور داشته باشى.
آنان نيز به اراده پروردگار زنده خواهند شد.
رجعت زنان مربوط به گروه خاصى نيست و
هر بانويى خود را با خواسته ها و شرايط زندگى در حكومت مهدى آل محمد، عليه السلام،
تطبيق دهد ممكن است در آينده از رحمت خداوندى بهره مند گشته، براى يارى امام زنده
شود. يكى از آن شرايط خواندن دعاى »عهد« است كه در فرد، نوعى آمادگى براى پذيرش
حكومت آخرين ذخيره الهى ايجاد مى كند. به فرموده امام صادق، عليه السلام:
هر كه چهل صبح دعاى عهد را بخواند از
ياوران قائم ما باشد و اگر هم پيش از ظهور آن حضرت از دنيا برود خداوند او را از
قبر بيرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد... 27
انتظار فرج
يكى از شرايط حضور در حكومت
بقيةاللَّه و توفيق ديدار با آن حضرت انتظار فرج است؛ يعنى آمادگى كامل براى پذيرش
حكومت حق و آراستن به آنچه كه مهدى، عليه السلام، مى گويد و مى خواهد. انتظار فرج
يعنى نفى هرگونه سلطه از بيگانگان و مبارزه با افكار انحرافى و فساد اخلاق و در يك
كلام، انتظار فرج يعنى بيزارى از دشمنان خدا و پيامبر و معصومين، عليهم السلام.
بى سبب نيست كه انتظار از بهترين
اعمال شمرده شده است، بلكه فرد منتظرف دولت مهدى همانند كسى است كه در پيش روى
رسول خدا شهيد گشته و در خون خود غلتيده است و اگر بر همان حالت انتظار از دنيا برود
بسان كسى باشد كه در خيمه مهدى فاطمه، عليهماالسلام، مى باشد.
ابوبصير از امام صادق روايت كرده كه
آن حضرت روزى فرمود:
آيا شما را خبر ندهم به چيزى كه
خداوند عملى را بدون آن از بندگانش قبول نمى كند؟ گفتيم: آرى. فرمود: شهادت بر
وحدانيت خدا و رسالت پيامبر، صلّى اللَّه عليه وآله، و اقرار به آنچه كه خداوند
فرموده، از دوستى ما و بيزارى از دشمنان و اطاعت و پيروى از ما. نيز داشتن ورع و
پرهيزكارى و انتظار كشيدن براى قائم، عليه السلام. آنگاه فرمود: بدرستى كه براى ما
دولتى است، خداوند آن را هر زمانى كه اراده كند برقرار مى سازد. سپس افزود: هركس
كه دوست دارد از ياران قائم، عليه السلام، باشد بايد در انتظار به سر برد و خود را
به ورع و محاسن اخلاق بيارايد، و اگر در همان حال بميرد براى او اجرى همانند كسى
است كه آن حضرت را درك كرده باشد. 28
پى
نوشتها:
1. سوره تحريم (66)، آيه 11.
2. صدوق، محمد بن على بن الحسين، كمال
الدين، ج 2، ص 507؛ الطوسى، محمد بن الحسن، الغيبة، ص 138.
3. همان، ص 476.
4. الهيثمى، نورالدين على بن ابى بكر،
مجمع الزوائد، ج 7، ص 315؛ معجم احاديث الإمام المهدى، ج 1، ص 500.
5. همان.
6. المجلسى، محمد باقر، بحارالانوار،
ج 52، ص 223.
7. الطبرى، محمد بن جرير، دلائل
الامامة، ص 314.
8. همان، ص 260.
9. رياحين الشريعة، ج 5، ص 41؛ به نقل
از خصايص فاطميه.
10. چشم اندازى از حكومت مهدى، عليه
السلام، ص 74؛ به نقل از بيان الائمه، ج 3، ص 338.
11. ابن الاثير، على بن ابى الكرم،
اسدالغابه، ج 5، ص 481.
12. رياحين الشريعه، ج 4، ص 353.
13. الواقدى، محمد بن عمر، مغازى، ج
1، ص 273.
14. همان، ج 2، ص 268.
15. همان، ج 1، ص 270.
16. رياحين الشريعه، ج 5، ص 41؛ به
نقل از خصايص فاطميّه.
17. چشم اندازى از حكومت مهدى، عليه
السلام، ص 76؛ تهذيب الكمال، ج 35، ص 329.
18. طبسى، محمد جواد، نقش زنان مسلمان
در جنگ، ص 20.
19. قاموس الرجال، ج 10، ص 387.
20. المامقانى النجفى، عبدالله محمد
حسن، رياحين الشريعه، ج 3، ص 381؛ به نقل از تنقيح المقال.
21. همان، ج 3، ص 78.
22. القمى، شيخ عباس، سفينة البحار، ج
1، ص 204.
23. همان.
24. همان.
25. جامع الرواة، ج 2، ص 458؛ رجال
شيخ طوسى، ص 341.
28. القمى، شيخ عباس، منتهى الآمال، ج
2، ص 486؛ به نقل از: النعمانى، محمد بن ابراهيم، الغيبة.
ماهنامه موعود شماره 27
محمد جواد طبسى
در دوران سخت غيبت صغرى، در روزهايى
كه شيعيان پس از دويست و شصت سال با يك آزمايش بزرگ رو به رو بودند و مى بايست با
غيبت امام خو كنند، يك زن به عنوان مفزع و پناه معرفى مى شود و آن مادر بزرگوار
امام حسن عسكرى، عليه السلام، است. در اين دوره، اگر چه امام هادى و امام حسن
عسكرى، عليهماالسلام، زمينه غيبت را از پيش فراهم كرده بودند و شخصيتهاى مورد
اعتمادى همانند عثمان بن سعيد عمرى و پسرش محمد بن عثمان رابه عنوان وكيل معرفى
كرده بودند، به دلايلى از موقعيت مادر امام حسن عسكرى، عليه السلام، معروف به
»جدّه«، استفاده شد و وى پناه شيعه معروف گرديد. ازگفتگوى احمد بن ابراهيم با
»حكيمه« دختر امام جواد، عليه السلام، برمى آيد كه پس از گذشت دوسال از رحلت امام
حسن عسكرى، عليه السلام، همچنان بسيارى از كارها به دست مادر بزرگوار امام حسن
عسكرى، عليه السلام، انجام مى شده است ولى در حقيقت ازطرف حضرت حجةبن الحسن، عليه
السلام، و به فرمان آن حضرت صورت گرفته است.
شيخ صدوق، رحمةالله عليه، از احمد بن
ابراهيم نقل كرده است كه در سال 262 ق. بر حكيمه دختر امام جواد، عليه السلام،
وارد شدم و از پس پرده با وى سخن گفتم و از او درباره اعتقادش به امامان پرسيدم.
او همه آنها را يكايك شمرد و آنگاه حجةبن الحسن بن على را نيز نام برد...
از او پرسيدم: اين فرزند كجاست؟ گفت:
در پس پرده غيب است. گفتم پس شيعه به چه كسى پناه ببرد؟ گفت: به جدّه، مادر امام
حسن عسكرى، عليه السلام. سپس افزود: اين دستور از سوى امام حسن عسكرى، عليه
السلام، و به پيروى از امام حسين، عليه السلام، صورت گرفته است. زيرا امام حسين،
عليه السلام، در ظاهر براى حفظ جان فرزندش امام سجاد، عليه السلام، به خواهرش زينب
كبرى، عليهاالسلام، وصيت كرد و درنتيجه تا مدتى هرآنچه از امام زين العابدين، عليه
السلام، صادر مى شد به حضرت زينب، عليهاالسلام، نسبت داده مى شد تا امر پنهان باشد
و2حساسيت ها نسبت به امام سجاد، عليه السلام، كمتر شود. اين امتياز براى جدّه باقى
بود تاآنكه كسانى مانند »عثمان بن سعيد« و ديگر سفرا و نايبان خاص امام زمان، عليه
السلام، در بين شيعيان شناخته شدند و منزلت يافتند.
پس از شهادت امام عسكرى، عليه السلام،
يك بانو، نظر دستگاه خلافت بنى عباس را نسبت به تعقيب امام زمان تغيير داد. نوشته
اند پس از گزارش جعفر كذّاب، كه در خانه امام حسن عسكرى، عليه السلام، فرزند
خردسالى از آن حضرت باقى مانده است، آنها به خانه امام هجوم بردند و پس از دستگيرى
صيقل (يكى از كنيزان امام) فرزند خردسال را از او مطالبه كردند. او نخست انكار كرد
و آنگاه براى اينكه موضوع براى آنها پوشيده ماند، گفت من حامله هستم. از اين رو آن
كنيز را به دست »أبى الشوارب«، قاضى وقت، سپردند تا از او مراقبت كند. در مدتى كه
صيقل زيرنظر قاضى نگهدارى مى شد دستگاه خلافت با مرگ عبيد بن خاقانى و شورش صاحب
الزنج روبه رو شد و صيقل از وضعيت آشفته سود جست و فرار كرد. 3
نقش زنان در دوران ظهور
حال سزاوار است بدانيم زنان در حكومت
قائم آل محمد، عليه السلام، چه مى كنند؟ چه كسانى هستند؟ چند نفرند؟ از كجا مى
آيند و چه مسؤوليتى برعهده دارند؟ براساس برخى از روايات، حضور و نقش اين زنان
ازنظر زمان و موقعيت، چهارگونه است:
الف) حضور پنجاه زن در بين ياران امام
اولين گروه از زنانى كه به محضر امام
زمان مى شتابند آنهايند كه در آن ايّام مى زيسته اند و همانند ديگر ياران امام،
عليه السلام، به هنگام ظهور در حرم امن الهى به خدمت امام، عليه السلام، مى رسند.
در اين باره دو روايت وجود دارد:
روايت اول: امّ سلمه ضمن حديثى درباره
علايم ظهور، از پيامبر روايت كرده است كه فرمود:
يعوذ عائذ من الحرم فيجتمع الناس إليه
كالطّير الواردة المتفرقة حتّى يجتمع إليه ثلاث مأة و أربعة عشر رجلاً فيه نسوة
فيظهر على كلّ جبّار و ابن جبّار... 4
در آن هنگام پناهنده اى به حرم امن
الهى پناه مى آورد و مردم همانند كبوترانى كه از چهار سمت به يك سو هجوم مى برند
به سوى او جمع مى شوند تا اينكه در نزد آن حضرت سيصد و چهارده نفر گرد مى آيند كه
برخى از آنان زن مى باشند كه بر هر جبار و جبار زاده اى پيروز مى شود. 5
روايت دوم: جابربن يزيد جعفى، ضمن
حديث مفصلى از امام باقر، عليه السلام، در بيان برخى نشانه هاى ظهور نقل كرده كه:
و يجيى ء واللَّه ثلاث مأة و بضعة عشر
رجلاً فيهم خمسون امراة يجتمعون بمكة على غير ميعاد قزعاً كقزع الخريف يتبع بعضهم
و هى الآية الّتى قال اللَّه: »أينما تكونوا يأت بكم اللَّه جميعاً إنّ اللَّه على
كلّ شى ء قدير...« 6
به خدا سوگند، سيصد و سيزده نفر مى
آيند كه پنجاه نفر از اين عده زن هستند كه بدون هيچ قرار قبلى در مكه كنار يكديگر
جمع خواهند شد. اين است معناى آيه شريفه: »هرجا باشيد خداوند همه شما را حاضر مى
كند. زيرا او بر هر كارى توانا است«.
پنجاه زن از سيصد و سيزده نفر!
نكته شگفت در اين دو روايت اين است كه
مى فرمايد: سيصد و سيزده مرد گرد آيند كه پنجاه نفر ايشان زن هستند!
دوم آنكه: در روايتى كه نام ياران
برشمرده شده است نام هيچ زنى وجود ندارد. 7
در پاسخ اين شبهه مى توان گفت: اين
چند نفر در زمره همان سيصد و سيزده نفر هستند. زيرا اولاً امام، عليه السلام، مى
فرمايد: »فيهم«؛ يعنى در اين عده پنجاه زن مى باشد.
دوم: شايد تعبير مردان بدين سبب باشد
كه بيشتر اين افراد مرد هستند و اين كلمه از باب فزونى عدد مردان، چنين ذكر شده
است.
سوم: اگر مقصود همراهى خارج از اين
عده بود امام مى فرمود: »معهم«، نه اينكه بفرمايد »فيهم«، زيرا اين سيصد و سيزده
نفر مانند عدد اصحاب بدر برشمرده شده اند و همه ياران و فرماندهان عالى رتبه و
ازنظر مقام و قدرت درحد بسيار بالايى هستند كه برخى با ابر جابه جا مى شوند و
اينها بدون شك با بقيه مردم آن زمان فرق بسيار دارند. بنابراين اگر بگوييم آنها
جزو همان سيصد و سيزده نفر هستند براى آنها رتبه و موقعيت ويژه قائل شده ايم و اگر
بگوييم در زمره ياران ديگر حضرت باشند از امتياز كمترى برخوردارند.
ب) زنان آسمانى
دسته دوم چهارصد بانوى برگزيده هستند
كه خداوند براى حكومت جهانى حضرت ولى عصر، عليه السلام، در آسمان ذخيره كرده است و
با ظهور
اولين گروه از زنانى كه به محضر امام
زمان مى شتابند آنهايند كه در آن ايّام مى زيسته اند و همانند ديگر ياران امام،
عليه السلام، به هنگام ظهور در حرم امن الهى به خدمت امام، عليه السلام، مى رسند.
آن حضرت به همراه حضرت عيسى، عليه السلام، به زمين مى آيند.
ابوهريره از پيامبر، صلّى اللَّه عليه
و آله، روايت كرده كه:
ينزل عيسى بن مريم على ثمان ماة رجل و
أربع مائة امرأة خيار من على الأرض و أصلح من مضى.
عيسى بن مريم به همراه هشتصد مرد و
چهارصد زن از بهترين و شايسته ترين افراد روى زمين فرود خواهد آمد.
آيا اين زنان از امتهاى پيشين هستند
يا امت اسلامى زمان پيامبر، صلّى اللَّه عليه وآله، و معصومين، عليهم السلام؛ يا
از دورانهاى مختلف؟ آنها از چه زمان و به چه علت به آسمان برده شده اند و براى
عهده دارى منصبى در حكومت حضرت مى آيند يا براى مسايل ديگر؟ اينها پرسش هايى است
كه اين حديث از آنها چيزى نمى گويد.
ج ) رجعت زنان
سومين گروه از ياوران حضرت
بقيةاللَّه، عليه السلام، زنانى هستند كه خداوند به بركت ظهور امام زمان آنها را
زنده خواهد كرد و بار ديگر به دنيا رجعت خواهند نمود. اين گروه دو دسته اند: برخى
با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخى ديگر فقط از آمدنشان سخن به
ميان آمده است.
در منابع معتبر اسلامى نام سيزده زن
ياد مى شود كه به هنگام ظهور قائم آل محمد، صلّى اللَّه عليه وآله، زنده خواهند شد
و در لشكر امام زمان به مداواى مجروحان جنگى و سرپرستى بيماران خواهند پرداخت.
طبرى در دلائل الامامة، از مفضل بن
عمر نقل كرده كه امام صادق فرمود:
همراه قائم [آل محمد، صلّى اللَّه
عليه وآله] سيزده زن خواهند بود.گفتم آنها را براى چه كارى مى خواهد؟ فرمود: به
مداواى مجروحان پرداخته، سرپرستى بيماران را به عهده خواهند گرفت. عرض كردم: نام
آنها را بفرماييد. فرمود: قنواء دختر رشيد هجرى، ام ايمن، حبابه والبيه، سميه
[مادر عمار ياسر]، زبيده ام خالد احمسيّه، ام سعيد حنفيه، صيانه ماشطه، ام خالد
جهنّيه. 8
»صيانه ماشطه« در زمان حضرت موسى مى
زيسته است و مادر عمار ياسر در ابتداى بعثت به شهادت رسيد. »حبابه« در زمان على،
عليه السلام، و »قنواء« در زمان امام حسن و امام حسين، عليه السلام، و بقيه در
زمان هاى ديگر زندگى م
ياران امام سنگهاي زيرين انقلاب جهان
اند. همان گونه كه پيامبر(ص) با همراهي مهاجران و انصار رسالت شكوهمندش را به
انجام رساند و علي(ع) با مجاهدات افسران رشيدش حماسه هاي بزرگ آفريد فريادرس موعود
نيز با همكاري مردان نمونه و خودساخته عدالت را به جهان باز خواهد آورد وراثت را
به محرومان زمين خواهد بخشيد.
منابع ديني ما بر جايگاه والاي آن
جوانمردان اشارتها دارد1. امامان همواره آرزومند همراهي آن حضرت بوده اند و ياوري
آن چهره پنهان كرده را به دوستان خويش همه گاه يادآوري مي فرموده اند:
«خدايا درود بفرست برمولا و سرورم
صاحب الزمان و مرا از ياران و پيروان و حاميان او قرار ده و از آنان كه در ركابش
شربت شهادت مي نوشند با شوق و رغبت بي هيچ گونه كراهت. »2
عدد ياران سيصد و سيزده
نفر يا ده شده است:
در موثقه مفضل بن عمر از امام صادق:
«كاني انظر الي القائم علي منبرالكوفه
و حوله اصحابه ثلاث مائه و ثلاث عشر رجلا علي عده اهل البدر. »3
گويا مي نگرم قائم را بر منبر كوفه و
سيصد و سيزده نفر يارانش كه پيرامونش گرد آمده اند به شمار اهل بدر.
اين مضمون به طور مستفيض از ائمه به
ما رسيده است از جمله: روايت محمدحنفيه از علي(ع). 4 روايت عبدالاعلي 5 و ابي
الجارود 6 و ابي بصير از امام باقر7 و روايت ابن خالد 8 و ابن حضرمي 9 و ابان بن
تغلب 10 و مفضل بن عمرو 11 از امام صادق و...
در متون عامه نيز در عدد ياران مهدي
شمار ياد شده بارها و بارها ياد شده است. از جمله: روايت ام سلمه از پيامبر12 و
روايت سيوطي از امام باقر(ع). 13
در برخي از روايات ياران مهدي ده هزار
نفر ياد شده و تا آنان گرد نيايند قيام صورت نمي گيرد.
در صحيحه ابي بصير از امام صادق:
«لا يخرج القائم(ع) حتي يكون تكمله
الحلقه. قلت: كم تكمله الحلقه. قال: عشره الاف 14. »
تا حلقه كامل نگردد قائم خروج نمي
كند.
گفتم: كامل شدن حلقه به چند نفر است
فرمود: ده هزار نفر.
در روايات ديگر به جاي كامل شدن حلقه
از كامل شدن «العقد15 »و «فئه »16 سخن به ميان آمده است كه با گرد آمدن ده هزار
نفر تكميل مي شوند.
در نقلهاي ديگر از شمار كمتر و در
برخي فزونتر از پيش نيز ياد شده است.
از جمله ابن رزين غافقي از علي(ع)
روايت مي كند.
«مهدي در ميان دوازده تا پانزده هزار
ياور قيام خواهد كرد. »17
در روايت ابن مسعود شمار بيعت كنندگان
بيش از پنج هزار نفر ذكر شده است 18.
در احاديث ديگر به توده هاي انبوهي
اشاره شده است كه از نقاط گوناگون جهان بويژه مشرق زمين به كمك امام مي شتابند19.
چه بسا بشود گفت: سه دسته از گزارشهاي
ياد شده با يكديگر تعارض ندارند بلكه در طول يكديگرند. در مجموع نشانگر سير تشكل
يارانند.
سيصد و سيزده نفر نخستين گروندگان
هستند كه در انتظار ظهور موعود در مكه بوده اند. با گرد آمدن اين گروه دعوت آغاز
مي شود. پس از انتشار خبر وگزارش آن به محرمان ده يا دوازده هزار نفر كه ستونهاي
اصلي نيروهاي انقلاب را تشكيل مي دهند به سرعت به امام مي پيوندند. با اجتماع آنان
پاكسازي حجاز آغاز مي شود. در ادامه نهضت توده هاي انبوه از سراسر جهان به حضرت مي
پيوندند و درگيري بزرگ و خونبار با مستكبران شروع مي شود.
امام صادق(ع) مي فرمايد:
«سيصد و سيزده نفر
ياران با او بيعت مي كنند. او تا هنگام كامل شدن ده هزار نفر در مكه اقامت كرده
سپس رهسپار مدينه ميگردد. »20
امام صادق(ع) در پاسخ شخصي كه گمان مي
برد ياران مهدي تنها اندك شمارند و حضرت تنها با نيروي آنان به اصلاح جهان خواهد
كوشيد فرمود: خروج مهدي به فراهم شدن امكانات بستگي دارد
عن ابي بصير قال سال رجل من اهل
الكوفه اباعبدالله(ع) كم يخرج مع القائم(ع) فانهم يقولون انه يخرج معه مثل عده اهل
بدر ثلاثمائه و ثلاثه عشررجل. »قال: و ما يخرج الا في اولي القوه و ما يكون اولي
القوه اقل من عشره آلاف 21. »
مردي از كوفيان از امام
صادق پرسيد: همراهان قائم چند نفرند مردم مي گويند: بمانند اهل بدر سيصد و سيزده نفر
بيش نيستند.
فرمود: جز به همراهي افراد قدرتمند
قيام نكند آنان هم كمتر از ده هزار نفر نباشند. علامه مجلسي همين معني را از
روايات استنباط كرده و مي نويسد: «ياران مهدي منحصر به سيصد و سيزده نفر نيستند
بلكه اين شمار ياراني هستند كه حضرت به كمك آنان حركت را آغاز مي كند22. »
شاهد بر مطلب اين كه در برخي از
روايات به جاي «اصحابه »«من اصحابه »23 آمده كه نشان مي دهد شمار ياد شده طلايه
ياران امام را تشكيل مي دهند كه خود را به حضرت مي رسانند و نهضت را مي آغازند و
در مقابل دشمنان مكي به دفاع از آقا مي پردازند24 ».
احتمال مي رود اين گروه اندك
فرماندهان و وزيران امام باشند كه در آغاز هسته هاي اصلي نيروها را برعهده دارند و
پس از پيروزي براي ارشاد و دادرسي و كارگزاري به سرزمينهاي دور و نزديك فرستاده مي
شوند.
امام صادق(ع) مي فرمايد:
«گويا مي نگرم به قائم
بر فراز منبر كوفه يارانش در پيرامون او حلقه زده اند. آنان پرچمداران لشكرها و
كارگزاران امام بر روي زمين هستند25. »
از اين گروه به «نقبا «خواص »و
«ذخرالله »تعبير شده است 26.
خاستگاه ياران
ياران مهدي از صنف و نژاد ويژه اي
نيستند بلكه از گروهها و نژادهاي گوناگون و از سرتاسر جهان هستند. مردمي كه به
ياري امام مي شتابند «من اقاليم الارض »«من اقصي البلاد »ند. در اين حركت عظيم
مردمان عجم نقش پراهميتي در خدمتگزاري امام برعهده دارند. 27
حضرت در سن جوانان ظاهر مي شود. ياران
وي را نيز بيشتر جوانان پرتحرك و پرنشاط تشكيل مي دهند و پيران در ميانشان اندك
شمارند:
«ان اصحاب القائم شباب لا كهل معهم
الا كالكحل في العين اوكالملح في الزاد و اقل الزاد الملح 28. »
ياران قائم جوانانند و
پيران اندك بسان سرمه در چشم يا نمك در طعام و كمترين چيز در غذا نمك است.
اين جوانانند كه با شنيدن خبر ظهور
امام شبانه حركت مي كنند. رخت استراحت در هم مي پيچند شتابان راه حجاز پيش مي
گيرند و به حضرت مي پيوندند. زنان نيز در اين نهضت بزرگ جايگاه شكوهمندي دارند و
در همه مراحل انقلاب حضور فعال خواهند داشت. زنان در تهيه مقدمات حركت شركت دارند
پس از پيروزي در اداره كارها به امام كمك مي كنند.
امام باقر(ع) مي فرمايد:
«ويجئي والله ثلاث مائه و بضعه عشر
رجلا فيهم خمسون امرئه يجتمعون علي غير ميعاد(29)
سوگند به خدا سيصد و
اندي نفر بدون وعده پيشين گرد مي آيند در ميان آنان پنجاه زن است.
وجود زنان در ميان خواص و وزيران مهدي
نشانگر اوج و عظمت والاي بانوان در انقلاب جهاني است. كلمه «رجل »كه در روايات به
كار رفته علامت تغليب است نه حصر. در روايات عامه نيز از وجود زنان در نهضت مهدي
ياد شده است. (30)
گزينش ياران
همه انبيا و مصلحان الهي هسته هاي
اصلي نهضت خويش را با آزمايش برگزيده اند چرا كه راه دشوار است و آميخته با رنجها
و بدون داشتن ياراني آب ديده سرد و گرم چشيده فداكار و باوفا نمي توان خطر كرد.
ياران بي وفا و نامطمئن نه تنها حركت را به جلو نمي برند كه آن را به شكست خواهند
كشاند.
طالوت كه در روايات ياران مهدي به
ياران او تشبيه شده اند در نبرد با جالوت لشكريانش را باتشنگي آزمود. تن پروران و
ناشكيبايان نظم را برهم زدند حريصانه به آب افتادند ولي صبور مردان از آن لب تر
نكردند. از اين راه روشن شد كه گروه نخست ارزش و توان همراهي با طالوت را ندارند و
سرانجام در رويارويي با سپاه دشمن وحشت آنان را فرا گرفت و از جنگيدن باز ماندند
ولي گروه دوم كه ايمان فكري و بصيرت واقعي داشتند همه پيروزي را در اختيار خدا
ديدند و صبورانه مقاومت ورزيدند.
ياران مهدي نيز براي
رسيدن به درجه شايستگي همرهي از غربالهاي گونه گون گذر داده ميشوند و پس از پيمودن
مراحل دشوار به قله رفيع «نصرت »بالا مي روند.
راز نزديك شدن به امام نه خويشاوندي
كه كاميابي در آزمونهاي الهي است. پاره اي از آزمايشها پيش از قيام صورت مي گيرد و
پاره اي پس از آن. طولاني شدن غيبت فتنه ها فريبندگيها افكار باطل جاه و مقام جلوه
فروشان محراب داران دين به دنيا فروشان عالم نمايان و... بسياري از منتظران را از
راه باز مي دارند مگر آنان را كه خدا راه نمايد. عاشقان راستين چنگ زنندگان به
ولايت جهادگران در راه خدا مخلصان و بريدگان از دنياي دني.
امام صادق(ع) مي فرمايد:
«دوران غيبت قائم چنان به درازا خواهد
كشيد تا حق در خلوص خود رخ نمايد و ايمانهاي خالص از ناخالص جدا شود كساني كه سرشت
ناپاك داشته و ترس آن است كه به هنگام پيروزي دولت قائم منافقانه خود را در صف
مومنان جاي دهند پيش از قيام مهدي از آن جدا شوند. »(31)
به ميزان درجات ايمان و
گذر از آزمونها منتظران متمايز ميشوند و به ميزان مايه هاي ايماني در ياري امام
بريكديگر پيشي مي جويند.
به فرموده امام صادق(ع):
«منهم من يفقد عن فراشه ليلا فيصبح
بمكه و منهم من يري يسير في السحاب نهارالله قلت جعلت فداك ايهم اعظم ايمانا قال:
الذي يسير في السحاب نهارا »(32)
در وقت ظهور برخي ياران شب در بستر
ناپديد ميشدند و فرداي آن در مكه اند و گروهي روز در آسمان ره مي سپارند. گفتم:
فدايت شوم كدام يك ايمانشان بيشتر است فرمود: آن كه در آسمان حركت مي كند.
پس از گرد آمدن نيروهاي آزمونها سخت
تر ميشود. امام با آزمونهاي جسمي و رواني باورها را به آزمايش مي گذارد. از جمله
همانند طالوت كه سپاهيانش را با تشنگي آزمود ياران امام نيز با تشنگي امتحان
خواهند شد. (33)
فراتر از آن امام بي پروا به باورهاي
خرافي و عوامانه حمله مي برد و معارف به دور از دسترس و پوشانده شده در غبار
فراموشي و رازناك را آشكار مي سازد. در اين تكانهاي فكري صاحبان بصيريت و معرفت
تزلزلي به خود راه نداده و استوار بر جاي مي مانند. ولي آنان كه در باورهاي خود
ناخالصي دارند و انديشه را از سر چشمه نگرفته اند و به جاي شاهراه به كوره راه
رفته اند و در حقانيت امام ترديد كرده اند از پيرامون حضرت پراكنده ميشوند.
جناب آقا میرزا
عبدالرزاق حائری می نویسد:
« همسر مرحومه ام، از ماه مبارک رمضان سال 1362 قمری، در همدان مریض شد و مرض او
منجر به امراض دیگر گردید.
برای معالجه به تمامی اطباء و دکترهای درجه یک ایرانی و خارجی و متخصصین مراجعه
کردیم و از داروهای مختلف که معمولاً با قیمتهای گزاف تهیه می شد، استفاده نمودیم.
در مدت مرض و معالجه با آن داروها که تقریباً هفت ماه طول کشید، معمولاً معالجه با
دعاهای مجرب و ختومات معتبر و انواع توسلات و استشفاء به تربت امام حسین علیه
السلام و حتی به تربت قبر مطهر که از طریق مخصوصی به دست آمده بود، نیز همراه بود.
از جمله آنها که مخصوصاً با حال تضرع و توجه و گریه انجام می شد، توسل به حضرت ولی
عصر روحی فداه بود. به ایشان عریضه ای نوشتم و دو رکعت نماز خوانده و زیارت
"سلام الله الکامل التام ..." ( این استغاثه در مفاتیح الجنان بطور کامل
ذکر شده است. ) را در روز جمعه انجام دادم، اما با همه این احوال، مرض و درد آن
مرحومه شب و روز شدیدتر می شد به طوری که در اواخر از شدت درد، در سختی زیاد و
فریادزدن بود و هر غذایی حتی نصف استکان آب جوجه را استفراغ می کرد و دیگر راضی به
مرگ خود شده بود و مکرر التماس می کرد، شکم مرا پاره کنید من که هر ساعت با این
درد جان می دهم.
بالاخره یا خوب می
شوم با می میرم و لااقل از درد آسوده می شوم؛ چون شکم، ورم فوق العاده ای داشت و
حتی بستگان و دوستان هم به آنچه خودش می گفت راضی شده بودند. حال من هم طوری بود
که آنها رقت می کردند.
بالاخره کار به جایی رسید که از حضرت حجت ارواحنا فداه گله مند شدم و حتی به خاطر
توسل یکی از دوستان در همان ایام به آن حضرت و اثر دیدن فوری او، از ایشان قهر
کردم و گله ام این بود که یا حجت الله اگر مرض حتمی و شفایش امکان پذیر نیست، یک
طوری به من بفهمانید. شما به این روسیاه اعتنای سگ هم نمی فرمایید، والا مطلب را
می فهماندید.
در شدت مرض و درد، شب
چهارشنبه یازدهم ربیع الثانی، مریض از دنیا رفت.
من در آن وقت نتوانستم کنار او باشم؛ ولی بعضی از زنهای مورد اعتماد گفتند:
خودش در حالی که قبلاً زبان او از تکلم بسته شده بود، زبان باز کرد و شهادتین گفت
و عرضه داشت:
ای کننده در خیبر، به فریادم برس و جان را تسلیم کرد.
من حتی از کثرت اندوه
نتوانستم به غسالخانه بروم. بالاخره اینها گذشت. روز ختم فاتحه آن مرحومه در مسجدی
(مسجد محله حاجی) که نماز می خوانم، سید بزرگواری از شاگردان و مخصوصین خودم، به
نام آقا میرعظیم، در مجلس گفتند: دیشب، شب پنج شنبه دوازدهم ربیع الثانی، حضرت حجت
عصر علیه السلام را در خواب دیدم و به حضورشان شرفیاب شدم.
حضرت این لفظ را بدون کم و زیاد، فرمودند:
« برویم تسلیت میرزا عبدالرزاق. »
و بعد هم چیزهایی مرحمت نمودند که مربوط به این موضوع نیست.
وقتی که این سید جلیل خواب را برای من نقل کرد، بی اختیار و به سختی به سر خود زدم
و از جسارتی که عرض کرده بودم (گله کردن از حضرت)، خیلی خجالت کشیدم. من چه
قابلیتی دارم که آن حضرت به تسلیت این سگ روسیاه خود بیایند.
به هر حال اثر تسلیت حضرت به خوبی ظاهر گشت و اندوهم که فوق طاعت بود، نسبتاً کم و
آرام شد و به نظرم رسید که با این فرمایش، هم جواب عریضه ام را داده اند و بنده
روسیاه خود را از گله و قهر بیرون آوردند و هم به من فهماندند که مقدرات حتمی،
قابل تغییر نیست و هم بر یقینم افزودند. »